زندگی به سبک ام اس

با ام اس نیز خوشبختم

زندگی به سبک ام اس

با ام اس نیز خوشبختم

سال 93 بیماری MS خود را با لبخند پذیرفتم.
از نظر جسمی هیچ مشکلی ندارم و زندگی شاد و فعالی دارم و با ام اس نیز احساس خوشبختی میکنم.
هفته ای یکبار داروی CinnoVex تزریق میکنم و با هر تزریق یک پست در وبلاگ مینویسم.

هدف من از راه اندازی این وبلاگ معرفی صحیح بیماری ام اس است، آنگونه که واقعیت دارد، نه آنگونه که به اشتباه تصور می شود.
هدف بعدی بیان تجربیات خودم درباره این بیماری است.

آخرین مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- با خود روراست باش، دنیا جای بده بستان نیست، اگر مهربانی میکنی که مهربانی دریافت کنی، اگر صداقت را سرلوحه زندگی خود قرار داده ای که انسان ها با تو صادق باشند، اگر عادلی که عدل دریافت کنی، اگر و اگر ... بدان که در پی سرابی.


باور کن، دنیا ظرفیت بده بستان ندارد، چه بسیار انسان ها که همه عمر صادق بودند و اطرافیان با آنها ریا در پیش گرفتند. چه بسیار مهربان ها که مورد بی محبتی واقع شدند، چه بسیار عادل ها که داستان ظلم مردمان در چاه نجوا کردند و ... .


میدانم، بسیار شنیده ای که از هر دست بدهی از همان دست میگیری، اگر این مثل را بر پایه "دنیا مزرعه آخرت" بدانی، درست است و در غیر این صورت اشتباه.


فراموش نکن اگر در همین دنیا بخواهی داده هایت را پس بگیری، بازنده ای. کدام محبت فرزندی می تواند جبران محبت مادری باشد، کدام خدمتگزاریی می تواند پاداش عرق جبین پدری زیر آفتاب گرم تابستان باشد و ... ؟


با خود روراست باش و بپذیر دنیا جای بده بستان نیست.


- این نوشته یادآوری هایی برای خودم بود.


تا سینووکس نود و یکم، ایام به کام

۲۰ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۰۷
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- با نگاه مهربانش همه را تماشا می کند اما مردم یا روی بر می گردانند یا زل زده اند به صورتش، بعضی ها هم زیرلب چیزی می گویند و غمی بر چهره شان می نشیند و نگاهشان را از او می دزدند.

در دل مادرش غوغایی برپاست، دیگر طاقت این نگاه ها را ندارد. سریع بغلش می گیرد و پیاده می شود. قطره اشکی بر صورت سرخش می غلتد و زیر آفتاب سوزان تابستان کنار خیابان منتظر تاکسی می ایستد. او بی تابی می کند و نمی داند مادرش از او بی تاب تر است.

حالا چند وقتی است که مادر خانه نشینی را ترجیح می دهد اما او هنوز هم دوست دارد میان مردم رفت و آمد کند، دوست دارد به آنها لبخند بزند و محبت دریافت کند، مانند هر موجود زنده ای نیاز به محبت کردن و محبت دیدن دارد. گیاه نیز با محبت بهتر رشد می کند و شاداب تر است، پس چگونه می توان پذیرفت انسانی بدون محبت پژمرده نشود؟

اما مردم به یک دلیل ساده از او دوری می کنند و محبتشان را دریغ می دارند، به دلیل وجود یک کروموزم اضافی، یعنی همان سندرم دوان یا مُنگلیسم.


- سفیر یعنی پیام رسان. دوستی میخواهد سفیر سندرم دوان باشد.

دوست عزیز اولین پیام شما را من دریافت کردم و حالا با افتخار اعلام می کنم من نیز سفیر بچه های به خودت "عین گل" هستم، همان ها که مردم می گویند "مُن گل".


در مسیر CinnoVex



+ پاسخ سفیر سندرم دوان عزیز به سوال بنده و دوستان عزیز درباره نحوه رفتار با این عزیزان:


اگر قابل بدونید در جواب باید بگم:

ما انسان هستیم؛ ریشه اسم و نشونمون از اُنس میاد. در حقیقت ما مجموعه ای از انس هاییم انس با خدا با مخلوقات با اشیا با ... . و در انتها انسانیت ما در گرو تک‌ تک این انس هاست.
اما از واژه ی دیگری هم ‌ریشه میگیره، نسیان یعنی فراموش کردن روح خدایی مون، عشقمون  به نور، نور گذاشته شده در جعبه دلمون. بودن با بچه ها که هنوز روحشون زمین گیر نشده و  نور ازلی خداوند در دلشون میدرخشه  این ریشه از اسممون را از خاک زمین بیرون میکشه.
بچه های سندرم داون انیس های خدایی تر و نورانی تری اند
انس با این بچه ها هم ساده تر است هم دشوارتر
 
قبل از همه، باید اون ها رو بپذیرینشون قبولشون کنید و دقت کنید که اونها به هیچ عنوان نیازی به پذیرفته شدن از جانب ما ندارند! بعد بزرگ ترین و معمول ترین کار اینه که عادی رفتار کنید نه زل بزنید نه غمگین بشوید نه رو‌بگردانید نه پچ‌پچ‌کنید نه دورتر بایستید. این بچه ها خیلی سریع سیگنال های حسی رو دریافت میکنند. انرژی منفی دریافت کنند سریع عکس العمل نشان میدهند. عصبانی باشید عصبانی می شوند، ناراحت باشید ناراحت میشوند، خوشحال باشید خوشحال میشوند. و این، هم‌نقطه قوتشان هست و هم نقطه ضعف.
این بچه ها گاهن علاوه بر علائم ظاهری در چهره، اختلال در گفتار و ناتوانی در حرکت دارند؛ در مقابل این موردها افسار نگاه و زبانتان رو سفت بگیرید سفت.
خوشحال کردنشون ساده ست یه لبخند یه سلام یه تعریف یه هدیه کوچیک اینها همه کافیه. اونها هیچ وقت از شما هدیه های بزرگ طلب نمی کنند.

اینکه شما محبتشون رو تو دلتون داشته باشید کار را به پایان برده اید موفق شده اید :)

و در مورد خانواده هاشون: این خانواده ها تمام‌تلاششون رو‌میکنند تا بتونند این حقیقت رو مخفی نگه دارند پس کنجکاوی نکنید و دیگر آنکه نخواهید که در جواب راستش رو نشنوید با آنکه دروغ هم نخواهید شنید. اما شما هم تمام سعی تون رو بکنید تا ازشان غافل نشوید نگذارید بار سنگین عمل قلب ، گفتاردرمانی ، کاردرمانی و ... رو  تنهایی به دوش بکشند.
احساسی که گاه به خانواده ها دست میدهد حس آب در هاون کوبیدن است امیدشان را از دست میدهند شکننده می شوند سنگی نباشید که شیشه ترک‌خورده امیدشان را نشانه میگیرد. مرهمی باشید مرهم قلب خراش خورده شان آبی باشید آب بر آتش وجودشان.

ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی

تا سینووکس نود ام، ایام به کام

۱۵ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۰
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- یک ساعت فرصت دارم برای گرفتن دارو از داروخانه و تزریق در بیمارستان که هر کدام در یک سمت شهر است. خوشبختانه این بار نه سیستم قطع است و نه کارمندان دیر کرده اند. داروها را میگیرم و خود را به ایستگاه تاکسی می رسانم.

مسیر را به راننده می گویم و او با روی خوش می پذیرد تا بیمارستان مرا برساند. رادیو تاکسی روشن است و اخبار پخش می شود. "بیشترین آمار طلاق سال 94 مربوط به ازدواج های سال 93 است ..."

این خبر را می شنوم و به یاد دوستی عزیز میافتم.

میگفت یک سالی باهم صحبت کردیم تا باهم کنار آمدیم، او بیماریم را پذیرفت و من همراهی او را باور کردم اما پدرم نمی تواند به او اعتماد کند. در این سال های بیماری مانند چشمانش مراقبم بوده و حالا نمی تواند مرا به دیگری بسپارد. می گفت از ابتدای بیماری تمام قد مقابل بیماری ایستاده ام و حالا اسم بزرگ ام اس لعنتی آرزوهایم را نشانه رفته است.

فکر میکنم به تفاوت آدم ها و دغدغه هایشان. دغدغه انسانی عشق است و آن دیگری که عشق را دارد چوب حراج میزند به عشقش. دغدغه انسانی وصال است و دغدغه آن دیگری فراغ.


- می گوید هنگامی که بیماریم را با خواستگارم مطرح کردم و تمام احتمالات را پیش رویش گذاشتم، کمی فکر کرد و گفت الان تو هیچ مشکلی نداری و بیماریت تحت کنترل است. من هم به ظاهر سالمم و هیچ مشکلی ندارم اما چه تضمینی وجود دارد همین الان که از اینجا خارج شدم با یک ماشین تصادف نکنم و قطع نخاع نشوم؟ یا سرطانی در درونم در حال رشد نباشد؟ پیش از جلسه بعدی خواستگاری او را نزد پزشک معالجم بردم تا کاملا در جریان بیماری قرار گیرد. با اطمینان گفت هر آنچه لازم بود فهمیده ام و اگر بیماریت ریسکی دارد من پذیرفته ام.


بی شک ازدواج با یک شخص کاملا سالم، حق هر انسانی است. انتخاب بین اهم و مهم با خود شخص است.


تا سینووکس هشتاد و نهم، ایام به کام

۲۵ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۲۹
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- رسیدن به شهری که در آن هیچکس منتظرم نیست همیشه کمی برایم دلهره آور است اما این بار همه آدم ها را انگار آشنا میبینم. پسر جوانی که مشغول بازاریابی است و به دوستی توضیح می دهد، "هنگامی که تو خوابی زیرگروه های تو فعالیت می کنند و پول در حساب تو سرازیر می شود" !. دخترک گریان که التماس وار به کسی می گوید خطایی مرتکب نشده است. دختر و پسر جوان با آن جاکلیدی های جفتشان که پچ پچ می کنند. اما تمام این حس آشنایی وقتی رنگ می بازد که میفهمم تمام آدرس هایی که از دوستان گرفته ام اشتباه است و نیم ساعتی است دور خودم میچرخم، احساس کودکی را دارم که دست والدین خود را رها کرده است. وقت تنگ است و مجال پرسش و پاسخ مجدد نیست. نقشه روی گوشی موبایل نیز کمکی نمی کند، به ناچار متوسل می شوم به قدیمی ترین روش مسیریابی انسانی، یعنی پرسش از محلی ها و به سهولت مسیر را پیدا میکنم. درس عبرتی می شود برای من که به تجربیات قدیمی دوستان درباره آدرس ها اعتماد نکنم.


حاصل سفر بارانی


- عصر جمعه؛ ساعت 18:56

من: میخوام یکم ورزش کنم

@ چه خوب، بجای منم ورزش کن :)

من: سلامتی مثل مسواک میمونه، یه چیز شخصیه، پس باید خودت ورزش کنی ;)

@ چه تعبیر جالبی تا حالا نشنیده بودم:))

من: میدونی که من کلا منحصر به فردم ;)

@ دقیقا.


- اولین پست غیر مرتبط با بیماری ام اس چطور بود؟


تا سینووکس هشتاد و هشتم، ایام به کام

۱۹ موافقین ۶ مخالفین ۱ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۰۴
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- جمعه شب پای سجاده مشغول ذکرهای بعد از نمازم که صدای تلویزیون توجه ام را جلب می کند.

"با توجه به اینکه از فردا ماه حرام آغاز می شود، بیمه شخص ثالث ... ".

در ذهنم ماه ها را مرور میکنم. به ماه محرم که نزدیک نیستیم، تا ماه ذی الحجه نیز خیلی مانده ... انگار به یک باره شور و شعفی بی حد در قلبم سرازیر می شود. این الرجبیون ... این الرجبیون ... این الرجبیون ... . مفاتیح را باز می کنم و غرق در ادعیه رجب می شوم.


- می گوید 18 روز بیشتر از خدمتم نمانده. با تعجب می پرسم مگر بیماران ام اسی از خدمت سربازی معاف نیستند؟ می گوید معاف هستند اما من اواخر خدمتم متوجه بیماری شدم و بهتر دیدم خدمت را به اتمام برسانم، حالا تمام پادگان از بیمارییم مطلع هستند و هوایم را دارند. کمی فکر میکنم به مشکلات داشتن کارت معافیت پزشکی و می گویم تصمیم درستی گرفتید، دیگر لازم نیست برای داشتن کارت معافیت پزشکی نگران استخدام و سوال و جواب های بی مورد باشید، در حالیکه هیچ مشکل جسمی ندارید و به موقع جلوی پیشرفت بیماری را گرفته اید اما اثبات این مورد کار بسیار دشواری است.

با وجود اینکه خدمت سربازی موقعیت استرس زا کم ندارد و برای یک بیمار ام اسی این موقعیت ها خوب نیست اما فکر کردن به مشکلات بعد از معافیت پزشکی نیز برخی را وادار می کند از این امکان چشم پوشی کنند.


تا سینووکس هشتاد و هفتم، ایام به کام

۱۶ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۵
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- پرستار می گوید چهار ماهی بود که هر وقت میدیدمش می گفت دیگر CinnoVex تزریق نمی کنم (البته بدون اطلاع پزشک) و حالم خوب است. حالا با مشکل حرکتی در ناحیه پا و یک داروی جدید (ReciGen) که باید هفته ای سه بار تزریق کند بازگشته است. می گوید بسیار هشدار دادم و از او خواستم تزریق را از سر بگیرد و مقاومت نشان ندهد اما توجهی نکرد.

در نگاه اول شاید کار این بیمار بسیار نامعقول به نظر برسد و همه حکم دهند که چوب اشتباه خود را می خورد اما باید بگویم این دیدگاه اشتباه است.

این موقعیت را تصور کنید:

پزشک بعد از بررسی نتایج آزمایشات، بدون هیچ توضیح یا مقدمه چینی به بیمار می گوید، بیماری شما MS است و باید تا آخر عمر درمانی را در پیش بگیرید که صرفا جلوی پیشرفت بیماری را می گیرد و بیماری شما درمان قطعی ندارد. پزشک حتی اطلاعات کافی در اختیار بیمار نمی گذارد، انجمن MS یا سازمان های حمایتی دیگر برای دریافت کمک هزینه دارو و درمان را معرفی نمی کند. خانواده بیمار هیچ مشاوره ای درباره بیماری و نحوه برخورد با بیمار دریافت نمی کند. اکثر پزشکان برای بیماران پرونده پزشکی تشکیل نمی دهند و بیمار در هر مراجعه به پزشک باید ماجرا را از اول تعریف کند.

بیمار درمان را آغاز می کند. داروهای مربوط به سیستم اعصاب عوارض خاص خود را دارند، مانند همین CinnoVex که بعد از تزریق معمولا عوارضی مانند سرماخوردگی از خود نشان می دهد که گاهی خفیف است و گاهی شدید. با توجه به اینکه روحیه افراد با هم متفاوت است، برخی افراد نمی توانند با این عوارض خود را سازگار کنند. در مواردی که عوارض دارو منجر به افسردگی یا اختلالات شدید روحی یا جسمی شود سازگاری سخت تر می شود.

پذیرش بیماری توسط بیمار، اولین مرحله درمان است. یدک کشیدن نام "بیمار خاص" در کشوری که اکثر مردم سرشان در زندگی دیگران است و با زندگی خود بیگانه هستند، دردسرهای خاص خودش را دارد. این مسئله در کنار مشکلات معمول بیماران خاص گاهی پذیرش بیماری را سخت می کند.

البته در بیمارهای مزمن و غیرخاص نیز گاهی بیمار این مرحله را به سختی طی می کند یا حتی بعد از پذیرش بیماری، در پذیرش درمان دچار مشکل می شود. برای مثال، بیماری که فشارخون بالا دارد و همچنان در مقابل رژیم غذایی مناسب مقاومت می کند یا بیمار دیابتی که نمی تواند با تزریق روزانه کنار بیاید و هزاران مثال و بیماری دیگر.

اگر واقع بینانه به ماجرای این دختر جوان نگاه کنیم، او چوب اشتباهات مسئولین بهداشت و درمان کشور را می خورد، چون هیچ راهکار صحیحی برای پذیرش بیماری به بیماران ارائه نمی شود و در ادامه نیز هیچ پیگیری توسط هیچ سازمان یا نهادی در مورد درمان بیمار صورت نمی گیرد. بیمار با یک برچسب "بیماری خاص یا مزمن" تنها می ماند و حمایتی دریافت نمی کند.

در کشورهای توسعه یافته بیماران، پیگیری (یا اصطلاحا Follow up) می شوند و تمامی اقدامات لازم برای بیمار از سوی سازمان و نهادهای مربوطه صورت می گیرد (از جمله مشاوره روانشناسی، ارائه تجهیزات رفاهی،  پیگیری عدم مراجعه بیمار برای درمان و ...). اما در ایران اگر بیمار به دنبال درمان خود نباشد، هیچ پیگیری صورت نمی گیرد.

متاسفانه در ایران حمایت، فقط پرداخت کمک هزینه دارو معنا می شود که گاهی همین کمک ها نیز کافی نیست. البته در این میان برخی از انجمن های MS فعال با برگزاری کلاس های آموزشی و ورزشی و ... سعی در حمایت بیمار دارند که البته محدود به مراکز استان هاست.

بی شک این مطلب در مورد تمامی پزشکان و مسئولین صدق نمی کند، همیشه اقلیتی هستند که برای بهبود وضعیت موجود تلاش می کنند.



- جلوی درب اتاق که میرسم جای خالی تابلوی "درمانگاه MS ام اس" لبخند جا مانده در درمانگاه را بر لبانم باز می گرداند. تلاش پرستار قابل تحسین است، هفته آینده حتما باید از او تشکر کنم.



- تصمیم داشتم این هفته در مورد موضوعی غیر از بیماری و ام اس بنویسم اما با مسئله پیش آمده، نتوانستم به این موضوع نپردازم.


تا سینووکس هشتاد و ششم، ایام به کام

۱۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۵۰
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

سال نو را خدمت دوستان عزیز تبریک عرض میکنم و آرزوی سلامتی، موفقیت و شیرین کامی برای شما عزیزان دارم.


- خوشبختانه هفته گذشته به خوبی سپری شد و بجز درد عجیب محل تزریق روی ران پای راست که مربوط به سه ماه پیش است مشکلی نداشتم. البته نمی دانم این درد ارتباطی با این یک هفته تزریق نکردن دارد یا خیر چون سه ماه پیش فقط یک بار در این محل تزریق کرده ام.


- وارد درمانگاه که میشوم سکوت مطلق است و کمی وهم انگیز. یکی از خدمه را میبینم و سراغ خانم "م" را میگیرم. می گوید همینجا منتظر باشید تا صدایش کنم. خوشحال میشوم و با لبخند عریضی منتظر هستم که نوشته کنار در اتاق لبخند را روی لبانم می خشکاند. "درمانگاه MS ام اس". در این سه هفته ای که پرستار مرخصی است، مسئولین بیمارستان باز هم این تابلوی آزاردهنده را نصب کردند. امیدوارم این بار هم پافشاری پرستار جواب دهد و این تابلو را بردارند. شاید خودخواهانه به نظر برسد چون این تابلو، راهنمای بیماران جدید است اما بی شک بیماران جدید نیز پس از چندبار مراجعه و دیدن نگاه های عجیب همراه با ترحم مراجعه کنندگان، آرزو می کنند این تابلو هرگز راهنماییشان نمی کرد و با یک سوال ساده این اتاق را پیدا می کردند.


- در سال جدید بنابر پیشنهاد دوستان عزیز، کمی در نحوه نگارش مطالب و موضوعات وبلاگ تجدید نظر خواهم کرد.  با تشکر از دوستان همیشه همراه


تا سینووکس هشتاد و پنجم، ایام به کام

۲۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۱۵
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- "اگه داخل شهر بودم آمپولتو میبردم خونه دوشنبه هفته بعد زنگ میزدم بیای خونه برات تزریق کنم."

پرستار "ن" این جمله را می گوید و لبخندی عمیق بر لبانم می نشاند.

تغییری در نتیجه حاصل نمی شود و هفته اول نوروز نمی توانم تزریق را انجام دهم اما این جمله دلگرمم می کند، در دل خداوند را شکر میکنم که با انسان هایی از جنس محبت در ارتباط هستم.

در ابتدای صحبت پرستار می پرسد کسی در منزل نمی تواند تزریق را انجام دهد؟. می گویم نه، مسئله این است که من نمیتوانم آمپول ها را منزل ببرم چون کسی از بیمارییم اطلاع ندارد و با توجه به یخچالی بودن CinnoVex نمی توانم در محلی جز یخچال نگهداری کنم. 

با تعجب می پرسد چرا؟. می گویم خوشبختانه بیماری من بدون حمله و علائم ظاهری شروع شد و با توجه به دیدگاه جامعه نسبت به بیماری ام اس و حساسیت بسیار زیاد مادرم نسبت به بیماری، اینطور صلاح دیدم که بیمارییم را از همه پنهان کنم. تحمل نگرانی خانواده و ترحم جامعه را ندارم.*

می گوید بله نظر جامعه نسبت به بیماری ام اس درست نیست، لبخند می زند و می گوید کار درستی کردی.

همانگونه که پیش از این نیز گفته ام من تنها بیمار ام اسی نیستم که بیمارییم را از خانواده یا اطرافیان پنهان کرده ام. خوشبختانه با پیشرفت درمان و داروها، تعداد افرادی که بیماری ام اس بدون علائم ظاهری دارند بیشتر از بیماران با مشکلات حرکتی است.


- خوشبختانه هفته دوم نوروز یکی از پرستاران جایگزین تزریق را انجام خواهد داد.



- تصور شما از زندگی یک بیمار خاص (به ویژه ام اس) چیست؟ سبک زندگی، رفتار، کار، روابط اجتماعی و هر آنچه زندگی یک انسان را تشکیل می دهد.

دوستان عزیز لطفا این سوال را با دقت پاسخ دهید، در روزهای آخر سال می خواهم ارزیابی کلی از مطالب سایت داشته باشم و در صورت نیاز روند مطالب را در سال جدید تغییر دهم.

لطفا قید بفرمایید کدام بخش از دیدگاه شما برگرفته از جامعه و کدام بخش برگرفته از سایت بنده است.

پذیرای انتقادات و پیشنهادات نیز هستم.

با تشکر فراوان از دوستان و همراهان عزیز :)


- پیشاپیش سال نو را خدمت دوستان عزیز تبریک می گویم و آرزوی سالی خوش همراه با سلامتی و بهروزی برای شما عزیزان دارم.


* امیدوارم در این مطلب، پاسخ سوالات هفته گذشته را گرفته باشید.


تا سینووکس هشتاد و چهارم، ایام به کام

۳۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۷
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- بعد از تزریق پرستار می گوید هفته آینده من نیستم، خانم "ن" یا خانم "م" تزریق را انجام می دهند، آموزش های لازم را به هر دو داده ام، اصولا با انحصار مخالفم، برای مواقعی که نیستم باید جایگزینی باشد تا بیماران سردرگم نشوند.

اضافه می کند، هفته اول نوروز که تعطیل رسمی است و هفته دوم نیز وضعیت مشخص نیست، باید فکری برای تزریق های این دو هفته بکنی، هفته دوم شاید خانم "م" باشد اما هنوز قطعی نیست، هفته آینده که برای تزریق آمدی سوال کن.

همانگونه که سال گذشته نیز گفتم تعطیلات نوروز همیشه برای بیماران ام اسی دردسرساز است.


- با نزدیک شدن به سال نو، تقویم را زیر و رو می کنم برای پیدا کردن یک روز از هفته که در طول یک سال تعطیل نباشد.



تلاشم بی نتیجه است و متاسفانه هیچ روزی بدون تعطیلی نیست. تصمیم گرفتم در سال جدید نیز روز تزریق را تغییر ندهم. حداقل شش ماه اول سال را دوشنبه ها تزریق خواهم کرد و برای شش ماه دوم نیز، مرداد ماه تصمیم خواهم گرفت تا فرصت کافی برای جا به جایی روز تزریق داشته باشم.


تا سینووکس هشتاد و سوم، ایام به کام
۱۵ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۲۰
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


دوشنبه هفته گذشته


امروز

شاید این دو تصویر برای شما یادآور یک روز ابری باشد، اما اولین تصویر نفس کشیدن را سخت می کند و دومین تصویر نویدبخش بهاری نو است. اولین تصویر، ریزگردهایی است که با گرم تر شدن هوا مجددا به کشور باز می گردند و در سالهای اخیر سلامتی هموطنان عزیز را به خطر انداخته اند. مسئولین ادعا می کنند به دنبال روشی برای متوقف کردن این مشکل جدی هستند، البته با توجه به برخی اخبار موثق این ادعا فقط به اختصاص بودجه به برخی بخش ها ختم شده است.

با ورود این پدیده پرخطر تعداد مبتلایان به انواع مشکلات ریه رو به افزایش است. من یکی از افراد مبتلا به حساسیت بدلیل ورود ریزگردها به کشور هستم، مشکلی که پس از مراجعه به چند پزشک فهمیدم هیچ درمانی ندارد مگر قرار نگرفتن در معرض عامل حساسیت زا و این امر نیز ممکن نیست مگر با مهاجرت به دیاری دیگر یا حل این مشکل به دست مسئولین.


تا سینووکس هشتاد و دوم، ایام به کام

۱۸ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۱۰
ام اسی خوشبخت