زندگی به سبک ام اس

با ام اس نیز خوشبختم

زندگی به سبک ام اس

با ام اس نیز خوشبختم

سال 93 بیماری MS خود را با لبخند پذیرفتم.
از نظر جسمی هیچ مشکلی ندارم و زندگی شاد و فعالی دارم و با ام اس نیز احساس خوشبختی میکنم.
هفته ای یکبار داروی CinnoVex تزریق میکنم و با هر تزریق یک پست در وبلاگ مینویسم.

هدف من از راه اندازی این وبلاگ معرفی صحیح بیماری ام اس است، آنگونه که واقعیت دارد، نه آنگونه که به اشتباه تصور می شود.
هدف بعدی بیان تجربیات خودم درباره این بیماری است.

آخرین مطالب

۵۳ مطلب با موضوع «تجربیات من» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- با دیدن هر آشنایی در درمانگاه، پرستار را در دل دعا میکنم که تابلو "درمانگاه MS" را از روی در اتاق برداشته است و همینطور آقای چسبی که آغازگر این حرکت بوده است (همانطور که در سینووکس 60 ام اشاره کرده ام چسبی لقبی است که پرستار بر روی ما گذاشته است). بعد از تزریق از پرستار تشکر میکنم برای این محبت به ظاهر کوچک که برای ما بیماران بسیار ارزشمند است. ارزش این کار وقتی بیشتر برایم معلوم می شود که میفهمم پرستار در مقابل اعتراض مدیریت درمانگاه مبنی بر نصب مجدد تابلو مقاومت می کند و راحتی ما را بر راحتی خود ترجیح می دهد.


- با شروع تزریق ها پرستار پیشنهاد داد محل تزریق را بصورت چرخشی بین عضلات ران، بازو و باسن تغییر دهم تا بافت های محل تزریق قبلی ترمیم شوند اما متاسفانه تا امروز، یعنی سینووکس هفتاد و یکم، پشت گوش انداختم و این چرخش فقط شامل دو محل ثابت بود که باعث سفت شدن بافت های این دو محل شد. هفته گذشته پرستار برای ترمیم سریع تر بافت های آسیب دیده پیشنهاد کرد بصورت مرتب با روغن زیتون ماساژ دهم و تا مدتی محل تزریق ها را تغییر دهم که این بار پذیرفتم و این هفته تزریق روی ران پا را برای اولین بار تجربه کردم که تجربه خوبی بود و درد چندانی نداشت.

به همه دوستانی که تزریق عضلانی هفتگی دارند توصیه میکنم محل تزریق را بصورت چرخشی (ساعتگرد یا بالعکس) تغییر دهند که در این صورت هر شش هفته یک بار به محل تزریق قبلی خواهید رسید و از سفت و دردناک شدن آن بافت جلوگیری می شود.

نتیجه ماساژ با روغن زیتون را نیز در مطالب بعدی ثبت خواهم کرد.


تا سینووکس هفتاد و دوم، ایام به کام

۱۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۶
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

خلاصه داستان را برای پرستار تعریف میکنم، سرش را به نشانه تاسف تکان می دهد و می گوید چرا این فیلم ها را می سازند؟!

به سایت انجمن ام اس سنتر سری میزنم، آنجا هم بحثی میبینم با عنوان "سریالی که به ام اس مبتلا شد". اکثر بیماران از نمایش چنین سریالی ابراز ناراحتی می کنند و این سوال را تکرار می کنند که چرا چنین سریالی ساخته می شود و ذهنیت جامعه را نسبت به بیماری بدتر می کند؟

نام سریال را گذاشته "نفس گرم" اما در این آخرین روزهای پاییز، سرما را مهمان خانه های بیماران ام اس کرده است. حالا اکثر بیماران ام اسی که اطرافیانشان خبر از بیماریشان ندارند نگران اطلاع اطرافیان و ذهنیت آنان هستند.

نمی دانم هدف از ساخت این سریال چیست، سریالی که گویا تنها تحقیقاتش حول محور "کورتون درمانی" است چون در این فیلم بیمار ام اسی با هر استرس و اضطرابی راهی بیمارستان می شود و کورتون درمانی برایش تجویز می شود و در عین حال در فیلم به این موضوع اشاره می شود که ام اس او خفیف است. بیماری که در اوایل فیلم یک پرستار موفق است و بیننده تا اواسط سریال نیز از بیماریش مطلع نیست، حالا با کوچکترین استرسی راهی بیمارستان می شود، فلج می شود، ناتوان می شود. در مورد بچه دار شدن نگران می شود. و نتیجه همه اینها می شود فیلمی که برای بیماران ام اسی مضحک به نظر می رسد و برای مخاطب عام این ذهنیت را تقویت می کند که ام اس به معنی ناتوانی تدریجی است.

من نیز مانند تمام انسان های عصر تکنولوژی، استرس هایی در زندگی شخصی و کاری تجربه می کنم اما به عنوان یک بیمار با ام اس خفیف هرگز به کورتون درمانی یا بستری شدن در بیمارستان نیاز پیدا نکرده ام. حتی بیمارانی که نوع پیشرفته تری از ام اس را تجربه می کنند نیز حداکثر سالی یک بار به بستری شدن و کورتون درمانی نیاز پیدا می کنند.

با پیشرفت علم پزشکی و کشف داروهای جدید اکثر بیماران ام اسی تا پایان عمر زندگی کاملا عادی دارند، نه فلج می شوند، نه ناتوان می شوند، نه قدرت باروری خود را از دست می دهند، نه از تحصیل و کار و ازدواج و پیشرفت و ... باز می مانند. حتی در برخی موارد بعد از مدتی به مصرف دارو نیز نیاز ندارند.

انتظار تحقیقات گسترده از یک کارگردان ایرانی ندارم اما ای کاش برای ساخت این سریال حداقل با یک متخصص مغز و اعصاب مشورت می شد.


هنوز به این جمله از یک بیمار ام اسی در سایت ام اس سنتر فکر میکنم:

"ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﻲ ﺳﻮﺯﻩ ﺑﺮاﻱ اﻭﻧﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﺎﺯﮔﻴﺎ ﻣﺒﺘﻼ ﺷﺪﻥ و ﺑﺎ اﻳﻦ ﺳﺮﻳﺎﻝ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺷﺪﻩ ...
ﺑﺮا ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﺷﻮﻥ ...
ﺑﻪ ﺧﺪا اﻳﻦ ﻃﻮﺭﻳﺎ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﻪ اﻡ اﺱ ﻳﻌﻨﻲ اﺻﻼ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﻪ ﻭﻗﺖ ﻧﺘﺮﺳﻴﺪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎ ..."


تا سینووکس هفتاد و یکم، ایام به کام

۱۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۰
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- ایستاده ام در میان جمعیت و برای تزریق منتظر پرستار هستم که جای خالی تابلوی "درمانگاه MS" توجه ام را جلب می کند. خوشحال می شوم که برای یک بار هم که شده بدون اعتراض یک اشتباه تصحیح می شود. حالا بیماران با خیالی راحت تر وارد این اتاق می شوند و دیگر از نگاه های ترحم انگیز جمعیت منتظر در سالن  خبری نیست.

آسوده خاطر وارد اتاق می شوم اما بعد از تزریق رفتار پرستار همیشه مهربانم توی ذوقم می خورد. در حال مرتب کردن لباس هایم هستم که پرستار یک خانواده را صدا می کند و آنها نیز بی خبر وارد اتاق می شوند و با تعجب مرا نگاه می کنند که در حال بستن دکمه لباسم هستم. پسرک خانواده هنگام بازی صدمه دیده و پرستار می خواهد میزان صدمه را ارزیابی کند. نگرانی پرستار را برای پسرک درک میکنم اما مرتب کردن لباس بیش از یک دقیقه طول نمی کشد و پسرک نیز شب گذشته صدمه دیده و یک دقیقه زودتر یا دیرتر تاثیری در بهبودی یا وخامت حال او ندارد. متاسفانه کرامت انسانی بیمار در ایران همیشه آخرین موضوعیست که به آن پرداخته می شود. بارها دیده ام که پزشکان همزمان چند بیمار را ویزیت می کنند، بدون در نظر گرفتن این موضوع که اطلاعات بیمار محرمانه است و هیچ پزشک یا پرستاری اجازه افشای این اطلاعات را ندارد. این یک حق قانونی و انسانی است.


- گفته اند مقدمه تشکر از خالق، سپاسگزاری از مخلوق است. بنابراین بر خود واجب می دانم برای ابراز محبت های بی دریغ و دعاهای خالصانه شما دوستان عزیز تشکر نمایم. بی شک در این بهبودی هرچند جزئی نیز دعای شما عزیزان تاثیرگذار بوده است. برای تمامی دوستان آرزوی سلامتی دارم.


تا سینووکس شصت و نهم، ایام به کام

۱۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۶
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

هفته گذشته برای اولین بار MRI با تزریق ماده حاجب را تجربه کردم. مانند همیشه پیش از تجربه درمان یا آزمایش جدید، مطالبی در اینترنت خوانده بودم و این اطلاعات کمی با واقعیت تفاوت داشت، یا شاید اطلاعات قدیمی بود.

هفته گذشته نوشته بودم که برای تایید یک دارو به داروخانه بیمارستان مراجعه کردم، این دارو همان ماده حاجب بود که برای وضوح بیشتر تصاویر MRI استفاده می شود.

پیش از عکسبرداری ناشتایی چهار ساعته لازم است، به همین دلیل پس از صبحانه چیزی نخوردم.

ساعت 12 به مرکز MRI رسیدم. پس از یک تاخیر 50 دقیقه ای، به اتاق تعویض لباس هدایت شدم (پیش از MRI بایستی تمامی اشیا فلزی خود را در اتاق تعویض لباس قرار می دادم. معمولا لباس یک بار مصرفی داده می شود که البته این بار به من ندادند!). سال گذشته درباره دستیار حاضر در اتاق عکسبرداری نوشته بودم که آن لحظات پر استرس را چگونه  برای من پر از آرامش کرد:

"یه بسم الله بگو و دراز بکش"

شاید این جمله را روزانه به ده ها نفر می گوید اما برای هر کسی تفسیری دارد و معنایی. این بسم الله با تمام بسم الله های زندگیم فرق داشت. انگار خدا را نزدیک تر از همیشه حس می کردم.

دراز کشیدم و دستیار عکسبرداری گفت: "آستینتو بالا بزن، وسط عکسبرداری ما میاییم و ماده حاجب رو تزریق میکنیم، نباید هیچ حرکتی بکنی"

شاید سخت ترین قسمت MRI بی حرکت ماندن است، لحظاتی که انگار در خلا دراز کشیده ای و جز بستن چشمانت و سیر در آفاق و انفس، اجازه هیچ کاری نداری.حتی زبان در دهان نیز نمیتوانی بچرخانی، همین که اقدام به گفتن ذکر زبانی کردم، مسئول تصویربرداری مچم را گرفت و تذکر داد که هیچ حرکتی نباید بکنم.

پس از چند دقیقه عکسبرداری، درحالی که چشمانم بسته بود ماده را تزریق کردند، درد خاصی بجز درد تزریق احساس نکردم. قبلا خوانده بودم که با آنژیوکت ماده تزریق می شود که اینگونه نبود و مانند آمپول های معمولی تزریق کردند. پس از تزریق نیز مجددا چند دقیقه ای عکسبرداری کردند. هنگام خروج از اتاق، دستیار تاکید کرد که از مرکز خارج نشوم تا مرحله دوم را نیز انجام دهند. فکر نمیکردم مرحله بعدی در کار باشد، اما گفتند باید 45 دقیقه صبر کنم تا ماده در بدن پخش شود و بتوانند عکسبرداری کنند. 45 دقیقه دیگر نشستن روی صندلی های فلزی مرکز MRI آسان نبود. در این فاصله اجازه گرفتم تا در نمازخانه بیمارستان مجاور نماز بخوانم و برگردم که مسئول عکسبرداری برخلاف سال گذشته، بسیار با خوشرویی و مهربانی گفت برو و اگر خواستی چیزی بخور و برگرد. نمیدانم قدرت دعای شما دوستان عزیز بود یا تاثیر گذر زمان بر تلطیف احساسات و رفتارهای آدمی یا دلسوزی برای جوانی مبتلا به MS که ظاهرش هیچ نشانی از بیماری ندارد، اما هر چه که بود پرسنل مرکز MRI امسال نرم خوتر از گذشته بودند.


و اما هزینه های MRI با تزریق و بدون تزریق:

هزینه ماده حاجب با دفترچه بیمه تامین اجتماعی 31000 تومان و بدون دفترچه 97000 تومان.

هزینه MRI با تزریق و بدون تزریق با دفترچه تامین اجتماعی 155000 تومان (بدون دفترچه را متاسفانه اطلاع ندارم.)

برخی از انجمن های MS تمامی هزینه MRI را تقبل می کنند اما چون من این کمک ها را حق خودم نمیدانم برای دریافت هزینه از انجمن اقدام نکردم. داروی اصلی من رایگان است و شکرخدا قادر به تامین هزینه های جانبی نیز هستم (هزینه هایی از جمله؛ ویزیت پزشکان و آزمایشات چکاپ دوره ای، MRI، داروهای درمانی و تقویتی). برخی از بیماران که در حرکت دچار مشکل شده اند به فیزیوتراپی یا پرستار دائمی نیز نیاز دارند، گاهی هزینه درمان یک بیمار ام اسی، ماهیانه به یک و نیم میلیون تومان یا بیشتر می رسد. این کمک ها حق کسانی است که به هر علت قادر به پرداخت هزینه های درمان خود نیستند، این نظر شخصی بنده است اما به کسانی که می توانند هزینه های درمان خود را تامین کنند نیز پیشنهاد میکنم تا حد ممکن از دریافت این گونه کمک ها خودداری کنند، شاید این کمک ها داروی یک بیمار شود، دارویی که خوب میدانید برای بیمار تا چه حد حیاتی است.


تا سینووکس شصت و هفتم، ایام به کام

۱۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۲۰:۰۳
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- 45 دقیقه ای میشود که دیوارهای داروخانه را رصد میکنیم تا شاید مسئول داروخانه نام یک نفر را اعلام کند.  شلوغ تر می شود. روبرویم آقای مسنی نشسته که ابرو و موهایش بر اثر شیمی درمانی ریخته است. خانم کناری می پرسد: "اینجا فقط داروهای خاص می دهند، نه؟" سعی می کنم کلافگی ام را زیر لبخندم پنهان کنم، میگویم: "نه همه جور دارو دارند" و باز هم به رصد دیوارها می پردازیم.

این همان داروخانه اشاره شده در پست قبل است، برای اولین بار است که داروخانه ای به این بزرگی میبینم، بزرگتر و البته دورتر و بدمسیرتر از قبل. گویا به علت جابه جایی هنوز اینترنتش مشکل دارد.

بالاخره نامم را اعلام میکند، سریع دارو را میگیرم و خود را به خیابان اصلی میرسانم، آنقدر دیر شده است که مجبور میشوم تاکسی دربست بگیرم و خود را برای تزریق به بیمارستان برسانم.

قطع بودن اینترنت داروخانه فوق تخصصی (داروهای خاص) کمی غیرمنطقی است.


- "قابل شما را ندارد، 800 هزار تومان"، این جمله را مسئول داروخانه به یک خانم می گوید -تعارف غیرمعمولی است، نه؟- او نیز بعد از شنیدن مبلغ دارو خداحافظی می کند و می رود. هر بار که برای گرفتن دارو می روم، موارد مشابهی میبینم. بسیار دردناک است. درد بیماری و درد بی پولی.


+ نزدیک پیشخوان تحویل دارو که می شوم یک چهره جدید میبینم، خانم جوانی است که با لبخند و خوشرویی می گوید: "باید بزاریش تو یخچال" من نیز با لبخند و تعجب میگویم: "الان میبرم بزارم تو یخچال". خیلی وقت است که این جمله را نشنیده بودم، بیش از یک سال است این دارو را در یخچال نگه میدارم و تقریبا تمام مسئولان داروخانه نیز مرا می شناسند بجز این یکی که جدید است و خوشروتر از بقیه. امیدوارم همین قدر خوشرو بماند.


+ برای تایید یک دارو رفته ام داروخانه مرکزی بیمارستان. طبق معمول سیستم بازی درمی آورد و مجبور میشوم نیم ساعتی منتظر بمانم. کارمند مربوطه بابت این تاخیر کلی عذرخواهی می کند. از معدود دفعاتی است که کارمندی بخاطر تاخیر عذرخواهی میکند، آن هم در یک بیمارستان دولتی.

خوشرویی این دو کارمند کمی از خستگی و کلافگی امروز را جبران کرد.


تا سینووکس شصت و ششم، ایام به کام

۱۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۳
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

هفته گذشته با اطمینان منتظر سردردهای پس از تزریق بودم که البته حاصل بی توجهی بنده به جسم بی زبان است. اما در کمال تعجب حالم آنچنان خوش بود که با رفیقانِ جان مهمان طبیعت بودیم.

نمیدانم نامش را معجزه طبیعت بگذارم یا معجزه ذهن آدمی. مدتها پیش در جایی خوانده بودم که موثرترین مسکن طبیعی گردو است. از آنجائیکه زیاد اهل مصرف مسکن نیستم، هفته گذشته تصمیم گرفتم ریسک سردرد را بپذیرم و بجای مسکن شیمیایی گردو بخورم. بعد از تزریق بصورت مرتب گردو خوردم و نتیجه اش حیرت آور بود. روزی که قرار بود با کلافگی و شاید در رختخواب سپری شود، در جوار رفیقان و دامن طبیعت گذشت.

با توجه به زندگی ماشینی و استرس و نگرانی های ناشی از آن، بعید است کسی سردرد را تجربه نکند، اگر روزی احساس کردید که ممکن است سردرد به سراغتان بیایید، پیشنهاد میکنم این معجزه طبیعت را امتحان کنید.

برای همه عزیزان آرزوی سلامتی دارم.


تا سینووکس شصت و چهارم، ایام به کام


- شقایق وحشی عزیز فرمودن: "آخه پزشک میگرن من گفته بود که خشکبار نباید بخورم!!!"

دوستان عزیز؛ اگر اطلاعات یا تجربه ای در این زمینه دارید لطفا بیان کنید.

۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۸:۵۴
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

گذر فصل ها آنقدر برایمان رنگ عادت گرفته که تغییرش فقط لباس هایمان را کلفت و نازک می کند. نه تابستان ها زیر سایه درختی می نشینیم و نه در زمستان گلوله برفی درست می کنیم. نه تماشای شکوفه های بهاری هیجان را در وجودمان بیدار می کند و نه خش خش برگ های پاییزی.


برای من اما فصل ها یک تفاوت دیگر هم دارند، گرم و سرد. و اکنون فصل های محبوب من در راهند و گرمای کلافه کننده رو به پایان. گرمایی که برای من و بیشتر ام اسی ها به معنی تشدید علائم است. تمام تابستان دلم میخواست قطعه ای یخ در دستانم بگیرم تا شاید این گزگز کلافه کننده دست از سرم بردارد. روزهای تابستان برای من یعنی خانه نشینی و فرار از آفتاب و گرما، یعنی به سرعت خودم را از محل کار به خانه برسانم تا بازهم خنکای کولر آرامش را به جانم برگرداند.

حالا که خوب فکر میکنم همین گرما و کلافگی هم نعمت است، اگر گرما علائم بیماری ام اس را تشدید نمی کرد شاید با یک حمله شدید پی به وجودش می بردم. اما این گرما و تشدید علائم و کلافگی ناشی از آن باعث شد زودتر به پزشک مراجعه کنم.


اگر گرما باعث بروز علائمی همچون گزگز دست و پا و سرگیجه شد و این علائم با کاهش دمای بدن تخفیف پیدا کرد یا از بین رفت، پیشنهاد میکنم به پزشک مراجعه کنید.


تا سینووکس پنجاه و نهم، ایام به کام

۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۴۲
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

در عجبم از تفکرات مردم سرزمینم، موضوعی که خوشبختانه تا به امروز با آن مواجه نبودم چون کسی از بیماریم مطلع نیست.

برخی از بیماران گله دارند از نظریه پردازی های مردم درباره دلیل بیماریشان. نمیدانم این اشخاص چگونه با عالم غیب ارتباط دارند که می دانند بیماری یک شخص به دلیل گناهان و ناسپاسی والدین او در گذشته است و یا عقوبت گناهان کبیره خود بیمار!

بسیار سخت است که در کشور اسلامی زندگی کنی و یک مسلمان پس از دیدن یک بیمار بجای اینکه فکر کند: 

"چقدر روح بزرگی دارد که با این بیماری سخت امتحان میشود."

بگوید:

 "بخاطر گناهان خودش یا والدینش گرفتار بیماری شده".

خدایی که من میشناسم بسیار مهربان است، حتی بیماری را هم برای بزرگ شدن به انسان ها می دهد نه برای انتقام.


* مشخصا این پست برای اثبات بزرگی روح خودم نیست، چون نه روح بزرگی دارم و نه بیماریم آنقدر سخت است.


تا سینووکس پنجاه و پنجم، ایام به کام

۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۰۷
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

هر پستی و بلندی در زندگی، درسی دارد برای ما انسان ها. امروز در این فکر بودم که این یک سال بیماری چه درسی برای من داشت. یک سال نگرانی هایی را تجربه کردم که پیش از آن برایم دغدغه نبود. اوایل کوچکترین دردی برایم هشدار بود و مرا به فکر فرو میبرد که نکند این نشانه ای باشد از پیشرفت بیماری یا عوارض جدید دارو. بصورت منظم هر هفته با یک سوال جدید به سراغ پرستارم* میرفتم، او نیز سعی میکرد آرامم کند.

و نگرانی همیشگی از مطلع شدن دیگران درباره بیماریم.

با گذشت زمان این نگرانی ها کمتر شد، یا شاید با نگرانی ها کنار آمدم، دیگر دردهای کوچک برایم معنی هشدار ندارد. مطلع شدن دیگران را سپرده ام به خدا. فقط به بهبود بیماریم می اندیشم، به این باور رسیده ام که اولین قدم در درمان، دور شدن از نگرانی هاست و تلاش بی وقفه برای سلامتی بیشتر.

شاید بزرگترین درس این بیماری برای من صبر است.


تا سینووکس پنجاه و چهارم، ایام به کام


*پرستاری که تزریقم را انجام میدهد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۵
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

یک سال از تزریق اولین سینووکس گذشت، سیزده بسته چهارتایی! گذر عمر را میشود از خالی شدن همین بسته ها فهمید، امروز سیزدهمین بسته نیز خالی شد و من خدا را شاکرم که در این یک سال نعمت سلامتی را بر من ارزانی داشت حتی با وجود داشتن بیماری ام اس.

در این یک سال مهربانی آدم ها را با تمام وجود درک کردم؛

پرستاری مهربان که هر هفته با حوصله تزریق را برایم انجام داد و سوال های مرا با حوصله فراوان پاسخ داد، کاش می توانستم محبت هایش را قدری جبران کنم. 

پزشکی با انصاف که مطبش همیشه به روی بیماران ام اسی باز و بیشتر خدمات مطبش برای بیماران ام اسی رایگان است، آن هم بدون نوبت قبلی.

کارکنان خوب تامین اجتماعی که وقتی نام بیماری ام اس را بر روی فرم ها می بینند، تمام تلاششان را میکنند که کارت را زودتر انجام دهند که اذیت نشوی.

دندان پزشک مهربانی که وقتی متوجه بیماریت می شود تحسینت میکند و امید را مهمان قلبت میکند.

و پزشکی که سلامتی ام را مدیون تشخیص به موقع او هستم، هر بار که ملاقاتش میکنم آرامشش آرامم میکند.


میدانم همیشه اینگونه نیست، موارد عکس این را هم دیده ام، اما در آئین ما قدرشناسی از شکوه و شکایت مهمتر است.



تا سینووکس پنجاه و سوم، ایام به کام

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۴۰
ام اسی خوشبخت