CinnoVex 123
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به خوانندگان عزیزم
- کنار اولین عشق زندگی ام می نشینم به تماشای تلویزیون. سریال طنزی در حال پخش است، میوه پوست میگیرم، با هم میخوریم و میخندیم.
فکر میکنم چه هدیه ای بزرگتر از آسودگی خیال می توانم تقدیم اش کنم. شاید همین که هنگام خواب دلواپسی بیماری فرزند، تمام نگرانی های ریز و درشت اش را پس نمی زند و همین خواب دو سه ساعته را از چشمان همیشه نگران اش نمی رباید، بزرگترین هدیه ای باشد که می توانم در این روزهای سخت زندگی، پیشکش وجود نازنین اش کنم.
میدانم هر روز نگران قلب خانم جان و ناخوشی آقاجان و بیکاری فلانی و دعوای بهمانی و ... است اما خوب میشناسم اش، میدانم نام بیماری من می تواند غم عالم را به قلب نازنین اش سرازیر کند و من هر چه بیشتر از حال خوبم و روش های درمانی جدید ام اس برایش بگویم، او کمتر باورم می کند.
* شاید همین که بنشینم کنارش و با هم از ته دل بخندیم، بزرگترین هدیه باشد.
- هوای دم صبح بوی اسفند ماه میداد ...
در مسیر CinnoVex