زندگی به سبک ام اس

با ام اس نیز خوشبختم

زندگی به سبک ام اس

با ام اس نیز خوشبختم

سال 93 بیماری MS خود را با لبخند پذیرفتم.
از نظر جسمی هیچ مشکلی ندارم و زندگی شاد و فعالی دارم و با ام اس نیز احساس خوشبختی میکنم.
هفته ای یکبار داروی CinnoVex تزریق میکنم و با هر تزریق یک پست در وبلاگ مینویسم.

هدف من از راه اندازی این وبلاگ معرفی صحیح بیماری ام اس است، آنگونه که واقعیت دارد، نه آنگونه که به اشتباه تصور می شود.
هدف بعدی بیان تجربیات خودم درباره این بیماری است.

آخرین مطالب

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زنده دلی باید» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- تا کنون فکر کرده اید، اگر با اندیشیدن به اهداف، آن اهداف محقق می شدند، چه اتفاقی رخ میداد؟ یا اگر نتیجه تصمیمات از پیش مشخص بود، چه میشد؟ آیا انسان باز هم انگیزه ای برای تلاش داشت؟ آیا زندگی بازهم هیجان و لذتی داشت؟



- تمام صداها توی سرم میپیچد، احساس گزگز در پای چپم دارم. با خودم تکرار میکنم، آرام باش، لطفا آرام باش، لطفا آرام باش.

در حال مسواک زدن وارد بحث منطقی با خودم میشوم. حضور تو در این مکان و زمان، علتی دارد و قطعا علت آن رشد و تعالی است، پس صبور باش. 

به یاد داشته باش، با مقایسه آدم ها راه به جایی نخواهی برد چون انسان موجود قابل مقایسه ای نیست، هیچ انسانی نسخه مشابه ندارد.

قبل از رفتن به رختخواب، آرام شده ام.


- جشن طبیعت.


در مسیر CinnoVex


تا سینووکس دویستم، ایام به کام

۱۵ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۲
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


هیچ نشانه ای از تجمل گرایی در خانه نیست اما سادگی، صمیمیت و مهربانی در آن جریان دارد. شاید بهتر باشد بجای خانه بگویم دانشگاه، چون هر لحظه حضور در آنجا، درسی بزرگ است. دوست داری ساعت ها بنشینی و فقط تماشا کنی و بشنوی و یاد بگیری اما صد حیف که زمان محدود است و حضور تو ... (بدلیل حساسیت صاحبخانه به کلمه مورد نظر، حذف گردید!) . 

بدون توقع محبت می کنند، بدون تعارف هر آنچه دارند در اختیارت می گذارند، بدون ریا سخن می گویند. افکاری بلند، عمیق و توسعه دهنده دارند. 

توصیف این همه خوبی، کار سختی است که قلم ضعیف بنده از عهده آن بر نمی آید.


کاش همه بجای چیدن وسایل زیبا، افکار و اعمال زیبا در خانه هایمان بچینیم.


تا سینووکس صد و نود و ششم، ایام به کام

۷ موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۴۳
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- هزینه MRI سر با/بدون تزریق ماده حاجب: 185 هزار تومان

  هزینه MRI گردن با/بدون تزریق ماده حاجب: 185 هزار تومان

  هزینه کلی: 560 هزار تومان

  سهم بیمار: 370 هزار تومان + 8 هزار تومان هزینه لباس و CD

  سهم بیمه تامین اجتماعی: 182 هزار تومان


- هزینه آنژیوکت و ماده حاجب با بیمه تامین اجتماعی: 36 هزار تومان


- ساعت ورود به دستگاه MRI : هشت صبح

 ساعت خروج از دستگاه MRI : نه صبح


- مسئول عکسبرداری همان ابتدا در حال نصب آنژیوکت می گوید، همه از آنژیوکت میترسند، پس نگران نباش، حتی آقایان می ترسند! کمی تلاش میکند و میگوید پیچ آنژیوکت خراب است، به سمت قفسه ها می رود تا چیزی بیاورد و میگوید، هند که پول ندارند، نفت را میدهیم این آنژیوکت های خراب را تحویل می گیریم، محصولات سوئیس عالی است اما دیگر وارد نمی شود. ادامه می دهد البته ماده حاجبی که خریده ای آلمانی است و بدون عوارض که البته بعد از این همین را هم نمی توانیم وارد کنیم. سری به تاسف تکان می دهم و تا آخر منتظر مرحله ترسناک هستم که می گوید تمام شد.


بسم الله الرحمن الرحیم می گوید و دستگاه را روشن می کند.


صدای ناهنجار دستگاه آغاز می شود. تنها چیزی که میبینم سفیدی است و لاغیر. به هر آنچه می توانستم فکر کردم، مرور خاطرات، نوشتن مطلب جدید در وبلاگ، کارهای شرکت، قرار با دوستان، عالم شهود، عرفان، خدا و ... . گاهی چشم هایم را می بستم و گاهی باز می کردم.

پس از مدتی نامعین، مسئول عکسبرداری برمیگردد و ماده حاجب را تزریق می کند و می رود.


باز هم فکر و فکر و فکر و صداهای ناهنجار.


دستگاه که خاموش می شود، وارد اتاق می شود و با خوشرویی آنژیوکت را باز می کند و عذرخواهی میکند از خونی که روی دستم ریخته و می گوید باور کنید بخاطر همان آنژیوکت خراب است و تقصیر من نیست. چسب تزریق را می زند و می گوید چسب را فشار بده و خداحافظ. در حال فشار دادن چسب بطرف رختکن می روم. بیرون اتاق نفر بعدی منتظر است، انگار استرس دارد، با دیدن من و خون روی دستم رنگ از رخش میپرد. خنده ام میگیرد، کاش می توانستم توضیح دهم لزوما قرار نیست او هم تزریق داشته باشد اما نمیتوانم.

داخل رختکن ساعت را نگاه میکنم، دقیقا یک ساعت داخل دستگاه بوده ام، به صبر خودم آفرین می گویم، فکر نمی کردم انقدر دوام بیاورم.


آینه را نگاه می کنم، با آن لباس های آبی یکبار مصرف که حداقل سه برابر اندازه من است، آنقدر مسخره به نظر میرسم که فقط میخندم و فوری لباس عوض میکنم و آنها را شوت میکنم داخل سطل زباله.

کارمند پذیرش عکس ها را می دهد دستم و می گوید گزارش 10 روز بعد آماده می شود. عکس ها را پس می دهم و می گویم با گزارش تحویل می گیرم.


- هوای دم صبح آنقدر لطیف است که دوست دارم این مسیر بهشتی هرگز تمام نشود.


در مسیر CinnoVex



تا سینووکس صد و نود و پنجم، ایام به کام

۱۰ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۳۷
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- هفته گذشته از اتفاقات پیش آمده در انجمن ام اس نوشتم و توفیقی که حاصل نشد، اما چند نکته جالب شنیدم که شاید نگارشش خالی از لطف نباشد.
مدیر انجمن که فکر میکرد علت عدم تشکیل پرونده توسط بنده، ترس از انتشار خبر بیماری است، میگفت اصلا جای نگرانی نیست چون حتی کارکنان انجمن به پرونده ها دسترسی ندارند. من نیز توضیح دادم که عدم تشکیل پرونده فقط بدلیل نیاز نداشتن به خدمات انجمن است. اما همچنان به توضیحات خود ادامه داد و گفت، حتی ما که بیماران را میشناسیم، اگر بیرون از انجمن ببینیم، مجبوریم بر خلاف ادب و احترام از سلام و احوالپرسی و ابراز آشنایی اجتناب کنیم. یا در همایش ها و سمینارها، از دانشجویان علوم پزشکی، کارکنان، پرسنل بیمارستان، خیرین دعوت میکنیم تا بیمار و غیربیمار قابل شناسایی نباشند.

نکته بعدی درباره خانم مسنی بود که در ابتدا دیدم و راهنمایی خواستم. وقتی فهمید خانواده ام از بیماریم اطلاع ندارند، چند لحظه با حیرت تماشایم کرد و گفت تا حالا چنین چیزی نشنیده بودم و با غمی که برایم عجیب بود پرسید، چرا؟ گفت الان آگاهی جامعه از بیماری ام اس بیشتر شده است، دختر من نیز ام اس دارد.
جمله آخرش را که گفت حدس زدم، خودش را جای والدینم گذاشت که ناراحت شد. مادر است دیگر.
در آخر توصیه کرد، تغذیه ام را در اولویت قرار دهم و عسل و پروتئین زیاد بخورم.
تمام مسیر پیاده روی بین دو شعبه را به این مادر قوی فکر میکردم، که بجای غصه خوردن سعی در شناخت  بیماری و کمک به دخترش و همه بیماران ام اس دارد. بی شک موارد ناراحت کننده در انجمن مربوط به بیماری ها کم نیست، اما با این حال آنچه در توان دارد بکار گرفته تا گرهی از مشکلات بیماران باز کند. قابل تحسین است.

- ایام خوش آن بود که در بهار به سر شد.

ماحصل سفری به همین حوالی


تا سینووکس صد و هشتاد و نهم، ایام به کام

۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۳۶
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- خانم میانسالی از منشی می پرسد، ویزیت دکتر 27 هزار تومان نبود؟ منشی دفترچه را نشان می دهد و می گوید، "دفترچه بیمه سلامت" از اعتبار ساقط شده است، فقط در بیمارستان ها معتبر است. 32 هزار تومان را به طرف منشی می گیرد و می گوید همین را در کیفم دارم، باید با همسرم تماس بگیرم تا 4 هزار تومان بیاورد.


- اگر در موقعیتی قرار گرفتید که باید بین دو گزینه زیر یکی را انتخاب کنید:

   1- زدن تو دهنی به طرف مقابل

   2- کج شدن دهان خودتان به دلیل عصبانیت و سکته مغزی


حتما گزینه اول را انتخاب کنید، دنیا شما را بخاطر زدن تو دهنی به یک انسان غیرمنطقی شماتت نخواهد کرد.


- باز باران با ترانه ...




مدت زمان: 8 ثانیه 

در مسیر بازگشت از مطب پزشک


تا سینووکس صد و هشتاد و چهارم، ایام به کام

۱۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۲۳
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- نسلی که خود را قهرمان تاریخ میدانست، نسلی تربیت کرد که زندگی و حرف هایش بوی ترس میدهد. نسلی که از گذشته و حال و آینده اش می ترسد. از امید که سخن میگویم همه میگویند دوره این حرف ها گذشته، می گویند شعار میدهی، می گویند سراب است. نمی دانم چه شد که جوان امروز به خودش اعتماد ندارد و توانایی هایش را نمی شناسد. برای کسب تخصص، عمر خود را پای منبر اساتیدی سپری می کند که آموزش را از دریچه تجارت می نگرند نه انتقال تجربه و مهارت.

نسلی که در همه حال ناله تنهایی سر میدهد و زمانی که به وصال یار می رسد، 6 ماه نشده سر از دادگاه و دفتر وکیل و زندان در می آورد، چرا؟ چون مهارت زندگی مشترک نیاموخته.

نسلی که ساعت ها گشت و گذار در شبکه های اجتماعی مجازی را ترجیح می دهد به ورزش و مطالعه و حتی تفریح. 


نسلی که خود را باور نداشته باشد، نام خود را می گذارد نسل سوخته و دائما در پی جلب توجه و ترحم است.

ساعت های زیادی پای صحبت هم نسل هایم گذرانده ام. برای نشان دادن توانایی هایشان تلاش کرده ام اما گاهی خسته می شوم از اصرارشان بر ناامیدی و ناتوانی. خنده دار است که همین اشخاص می گویند تو خودت را باور نداری و توانایی های مرا میشمارند.


هنوز هم باور دارم این نسل خودساخته می تواند قابلیت های خود را کشف کند اگر نسل قهرمان گذشته، کمی میدان را خالی کند. این میدان حالا باید جولان گاه نسل امروز باشد و گرنه فاتحه این میدان خوانده است.


** بی شک میان هم نسل هایم، افراد تلاشگر و موفق کم نیست اما سخن از اکثریت است.


- زمستانی که بعد از نیمه بازی، بوی زمستان گرفته. برف و باران دوست داشتنی.


در مسیر CinnoVex



تا سینووکس صد و هشتاد و سوم، ایام به کام

۵ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۴۰
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- میپرسد عود علائم ام اس بهتر از عوارض داروی CinnoVex نیست؟ میگویم این دارو بیماری مرا کاملا کنترل کرده است و در اکثر بیماران عوارض کمی دارد.

به یاد روزهای اول بیماری می افتم، ساعت ها جستجو در اینترنت که اغلب باعث افزایش نگرانی بود. اگر به آن روزها برگردم، کمتر به مطالب منقضی شده تکیه میکنم.

میگویم مصرف یا عدم مصرف دارو در اختیار شماست اما به یاد داشته باشید ما نگهبان سلامتی خود هستیم و اولین کسی که می تواند به ما کمک کند، خود ما هستیم، کنار آمدن و پذیرش بیماری سخت است اما هر قدر از این مرحله زودتر عبور کنید و با درمان همراه شوید، سریعتر به زندگی عادی باز خواهید گشت. هرآنچه درباره ام اس تجربه کرده ام در اختیارش میگذارم و خوشحالم که توانسته ام جواب سوالاتش را بدهم.



- دوست دارم قلبم را بکارم در این زمین و تا عمر دارم این آسمان را تماشا کنم.



آسمان آنها



تا سینووکس صد و هشتاد و دوم، ایام به کام

۷ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۴
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- شاید حدود 80 سال سن دارد. موهای کوتاه و رنگ پوست سفیدش توجهم را جلب میکند. از پشت میبینمش اما عجیب مرا یاد پدربزرگ می اندازد. خدایت بیامرزد. چه کسی گفته تو دیگر نیستی، چه کسی گفته آدم ها با مرگ از این دنیا می روند، اگر می روند چرا من تو را باز هم به همین وضوح بین همین آدم های زنده میبینم. چند سال گذشت؟ 18 سال، چقدر دور، چقدر طولانی. هنوز نگاه های معصومانه ات جلوی چشمانم است. دست های مهربانت. خیلی مهربان بودی و دوست داشتنی. تو که رفتی روزگار سخت شد. شاید خوب شد که رفتی. ایمان دارم که مرگ در هر لحظه ای که بیاید، نعمت است. کاش آمرزیده از این دنیا گذر کنیم، کوله بارمان پر باشد و رو سفید باشیم.

ای که دستت میرسد کاری بکن ...


- دما منفی 15 درجه است، درخت ها و خیابان ها یخ زده اند. رو به آفتاب راه می روم و چشمانم را تنگ میکنم، گاهی شالم را تا بالای چشمانم بالا میبرم و سعی میکنم با نفسم هایم، صورت یخ زده ام را کمی گرم کنم. شهر سفیدپوش دوست داشتنی تر است.


تا سینووکس صد و هشتادم، ایام به کام

۱۱ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۲۲
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- هنوز هوا تاریک است که بیدار میشوم، احساس میکنم گلویم مانند کویر خشک است. تدابیر دیشب جواب نداده است. برای صبحانه شیر داغ با عسل و دارچین میخورم و در طول روز دمنوش و آبجوش فراوان. هوا سرد و خشک است. از پنجره ابرهای تیره را میبینم و وعده برف به دلم میدهم اما میدانم برف خیال آمدن ندارد. چند دانه برف پریروز هم یخ شد و چسبید به زمین.

زمستان های کودکیم چقدر دوست داشتنی بود. آدم برفی، غلتیدن روی برف ها، خوردن برف های دست نخورده، درست کردن غار یخی توی باغچه و ذوق زندگی اسکیمویی، بوی سوختگی دستکش های خیس روی بخاری.

همین نیم ساعت پیش دمنوش خورده ام اما گلویم همچنان خشکِ خشک است و حالا دانه های بِه توی آبجوش خیس می خورند.


- غافلگیر میشود، با تعجب می پرسد روز پرستار فرداست؟ چرا بازهم زحمت کشیدی؟ میگویم شرمنده ام نکنید، در مقابل زحمات شما هیچ نیست. یک از هزار هم نیست. لبخندش دلنشین است.

او نه تنها یک پرستار دلسوز، مهربان و حامی بیماران ام اسی که حافظ راز من است. آسودگی خیال خانواده ام را ذر این سالها مدیون او هستم.

تصمیمم برای هدیه خاص امسال عملی نشد اما در اولین فرصت عملی اش میکنم.



- زمستانم آرزوست.


در مسیر CinnoVex


تا سینووکس صد و هفتاد و نهم، ایام به کام

۱۴ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۴۷
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم


- بنری برای اطلاع رسانی نصب کرده اند. بازهم تغییر مکان. با عصبایت راهی محل جدید داروخانه میشوم. خیابان یک طرفه است و مجبور به پیاده روی هستم.

محل جدید داروخانه در زیرزمین یک کلینیک بسیار شلوغ است. فرصت پیدا کردن آسانسور ندارم. 18 پله را پایین میروم و یک پیچ را پشت سر میگذارم. بیشتر شبیه بایگانی ادارات شده تا داروخانه تخصصی و فوق تخصصی. گویا هنوز کارها به روال عادی برنگشته. دستگاه نوبت دهی خاموش است و کارمند بخش پذیرش داروها را نیز تحویل میدهد. 

صدای اعلام نوبت بخش پذیرش کلینیک تمام فضا را پر کرده و پیرمردی که با صدای بلند ناله میکند و خود را دلداری میدهد. به خاطر پیاده روی، حجم لباس های زمستانی و صدای محیط احساس خفگی میکنم. دارو را تحویل میگیرم و با سرعت خود را به فضای باز میرسانم.

خنکای صبحگاهی که به صورتم میخورد مانند دم مسیحایی است.


- رادیوی تاکسی روشن است و کارشناس هواشناسی درباره خشکسالی ایران و بارش سنگین برف و سیل در کشورهای دیگر و آینده زمین صحبت میکند. راننده میگوید، شنیدم آمریکا هارپ فرستاده آسمون ایران که هیچی نمیباره، نمیدونم که! اینجوری میگن. دختر جوانی که صندلی کنار راننده نشسته می گوید، میگن زلزله کرمانشاه هم از همین هارپ بوده. تاکسی های ایران بیشتر شبیه شبکه خبر است.


- صحبت از داروهاست. درباره افزایش عجیب تعداد داروخانه های مرکز شهر در یک ماه اخیر به پرستار می گویم. داروخانه های بزرگ و شیک. می گوید، اگر قرار باشد بین خرید شلوار و دارو یکی را انتخاب کنی، شلوار میخری؟ نه مجبوری دارو بخری.



- پرنده های شاد.


درمسیر CinnoVex


تا سینووکس صد و هفتاد و هشتم، ایام به کام

۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۲۰:۳۲
ام اسی خوشبخت