بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به خوانندگان عزیزم
- سلام بر تو ای وارث آدم، برگزیده خدا
سلام بر تو ای وارث نوح، پیامبر خدا
سلام بر تو ای وارث ابراهیم، دوست خدا
....
- آقاجان توی اتاق بزرگه خواب است و ما با مادربزرگ مشغول صحبت درباره عزاداری محرم از گذشته تا به امروز هستیم. مبدا و مقصد این همه تغییر و انحراف را کنکاش می کنیم.
مادربزرگ از قدیم ها تعریف می کند. از مجالس بی ریایی می گوید که اسباب پذیرایی اش یک چای بود و گاهی یک خرما. بعضی ها حلیم می پختند اما خبری از غذاهای رنگارنگ و حلوا و شله زود و شیرنی و ... نبود. از مجالسی میگوید که حالا صاحبانش بخاطر تجملات و حرف و حدیث مردم تعطیلش کرده اند.
می گوید آن روزها این طور نبود که هر کسی برای خودش هیئت و تکیه و دسته راه بیندازد، همه جمع میشدیم توی مسجد، عالم محل مقتل می خواند و مردم گوش می کردند. هر کسی میکروفون به دست نمیگرفت برای مداحی های عجیب که نه معرفتی دارد و نه حتی اشکی.
میان کلامش گاهی سپاهیان یزید را لعن می کند، چهره اش را غم فرا می گیرد و صدایش رو به خاموشی می رود.
در آخر می گوید، مردم عوض شده اند، اصلا، حق گم شده است.
- پاییز را می شود با تمام وجود حس کرد.
در مسیر CinnoVex
تا سینووکس صد و شصت و سوم، ایام به کام