CinnoVex 198
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به خوانندگان عزیزم
سالها با معضلی بنام "کامل گرایی" (کمال گرایی) دست و پنجه نرم کرده ام و میکنم. درد دارد، دردش از همه تزریق هایم بیشتر است، عوارضش هم که گفتن ندارد، از پرعارضه ترین داروها هم پیل افکن تر. خیلی آرام می تواند تمام استعدادها، توانایی ها، سرمایه های مالی و جانی را نابود کند. هنوز جرات نکرده ام خسارت این "کامل گرایی" را در زندگی خودم تخمین بزنم. صد البته این تخمین نیز بیهوده است.
خیلی ها معتقدند این درد بی درمان است، اما این بشر دوپا ثابت کرده جان سخت تر از این حرفهاست. یک روزی، یک جایی، ممکن است جانش به لب برسد و بالاخره بزند به سیم "ناکامل بودن".
انسان "ناکامل" نیاز به یک زندگی "ناکامل" دارد. اگر به این باور نرسد و همچنان به دنبال سراب "کامل بودن" باشد، انرژی هایی که می تواند صرف "لذت ناکامل بودن" شود، در مسیر "کامل گرایی" تلف می شود. نتیجه می شود کیلومترها مسیر رفته، پاهایی خسته و ذهنی که حتی دوست ندارد به ساده ترین مسائل فکر کند.
و اما "لذت ناکامل بودن". یعنی به اندازه توانت راه بروی، بدوی، گاهی وسط مسیر بنشینی و استراحت کنی، از تمام موفقیت های ریز و درشتت لذت ببری نه اینکه یک قله دست نیافتنی را نشانه بروی و در غم نرسیدن به آن در کوهپایه بنشینی یا با شتاب به سمت قله بدوی و در همان ابتدای راه خسته شوی. یعنی برای شکست هایت گریه کنی اما خود را هلاک نکنی، فقط درس هایی که لازم است را یاد بگیری و باز هم به مسیرت ادامه دهی.
بزرگی از بزرگان بیان همیشه گوشزد می کند، روش درمان، مهارت "نشنیدن" است. یعنی توهمات جامعه و اطرافیان را نشنوی و راه خودت را بروی، اجازه ندهی راه و رسم زندگی و معیارهای موفقیت را با عقل ناقص خودشان به تو دیکته کنند. مانند همان داستان قورباغه ناشنوایی که در چاه افتاد و یاس و ناامیدی دیگران را تشویق پنداشت و با موفقیت از چاه خارج شد.
این روزها سعی در ایفای نقش قورباغه ناشنوا دارم و آهسته قدم برداشتن. سخت است اما باید رفت.
- ماه من، مرا به یاد آور.
در مسیر CinnoVex
تا سینووکس صد و نود و نهم، ایام به کام