بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به خوانندگان عزیزم
هر پستی و بلندی در زندگی، درسی دارد برای ما انسان ها. امروز در این فکر بودم که این یک سال بیماری چه درسی برای من داشت. یک سال نگرانی هایی را تجربه کردم که پیش از آن برایم دغدغه نبود. اوایل کوچکترین دردی برایم هشدار بود و مرا به فکر فرو میبرد که نکند این نشانه ای باشد از پیشرفت بیماری یا عوارض جدید دارو. بصورت منظم هر هفته با یک سوال جدید به سراغ پرستارم* میرفتم، او نیز سعی میکرد آرامم کند.
و نگرانی همیشگی از مطلع شدن دیگران درباره بیماریم.
با گذشت زمان این نگرانی ها کمتر شد، یا شاید با نگرانی ها کنار آمدم، دیگر دردهای کوچک برایم معنی هشدار ندارد. مطلع شدن دیگران را سپرده ام به خدا. فقط به بهبود بیماریم می اندیشم، به این باور رسیده ام که اولین قدم در درمان، دور شدن از نگرانی هاست و تلاش بی وقفه برای سلامتی بیشتر.
شاید بزرگترین درس این بیماری برای من صبر است.
تا سینووکس پنجاه و چهارم، ایام به کام
*پرستاری که تزریقم را انجام میدهد.