CinnoVex 121
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به خوانندگان عزیزم
- می پرسم حالتان خوب است؟ رنگ پریده و پریشان می گوید, دخترکم هنوز خوب نشده. با غم میپرسم یک هفته گذشت, هنوز خوب نشده؟ می گوید نه، تمام یک هفته اسهال و استفراغ داشت. دیشب برده بودیم دکتر اما منشی نوبت نداد و هر چه از حال بد دخترکم توضیح دادیم بی فایده بود. الان میخواهم ببرم بیمارستان تا اگر لازم بود برای درمان بستری کنند.
- همین که آمپول را میدهم دستش، از احوال دخترش میپرسم و خوابم را برایش تعریف میکنم که گفته بود حالش خوب است. دقیقا مانند خوابم، لبخند میزند و می گوید حالش خوب است. میپرسم بالاخره تشخیص دادند مشکل از چه بود؟
میگوید چند متخصص اطفال بردیم که آخری آنتی بیوتیک داد اما حالش هیچ تغییری نکرد، تا اینکه یاد حرف یکی از آشنایان افتادم که گفت احتمال دارد بخاطر وجود جسم خارجی در گلویش باشد، آن روز ما جدی نگرفتیم و گفتیم از همین تشخیص های بی پایه است اما وقتی بیشتر فکر کردم یادم افتاد دقیقا از شبی که تخمه آفتابگردان خورده بود به این حال افتاد. شب تا صبح خوابم نبرد و منتظر بودم با طلوع صبح یکی را پیدا کنم برای تشخیص. کسی را در این زمینه نمیشناختم برای همین به همکارانم گفتم و یکی اعلام کرد مادرش میتواند اینکار را انجام دهد. همین که تخمه از گلویش خارج شد حالش بهتر شد. میگویم خدا راشکر اما طفلک کلی آنتی بیوتیک خورد.
در برخی موارد باید به تجربه ها اعتماد کرد. برخی تجربه ها در هیچ کتابی ثبت نمی شوند و متاسفانه بیشتر این تجربه ها با رفتن پدربزرگ ها و مادربزرگ ها از بین خواهند رفت چون جوانان امروزی تجربه ها را باور ندارند.
تا سینووکس صد و بیست و دوم، ایام به کام