CinnoVex 65
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به خوانندگان عزیزم
- 45 دقیقه ای میشود که دیوارهای داروخانه را رصد میکنیم تا شاید مسئول داروخانه نام یک نفر را اعلام کند. شلوغ تر می شود. روبرویم آقای مسنی نشسته که ابرو و موهایش بر اثر شیمی درمانی ریخته است. خانم کناری می پرسد: "اینجا فقط داروهای خاص می دهند، نه؟" سعی می کنم کلافگی ام را زیر لبخندم پنهان کنم، میگویم: "نه همه جور دارو دارند" و باز هم به رصد دیوارها می پردازیم.
این همان داروخانه اشاره شده در پست قبل است، برای اولین بار است که داروخانه ای به این بزرگی میبینم، بزرگتر و البته دورتر و بدمسیرتر از قبل. گویا به علت جابه جایی هنوز اینترنتش مشکل دارد.
بالاخره نامم را اعلام میکند، سریع دارو را میگیرم و خود را به خیابان اصلی میرسانم، آنقدر دیر شده است که مجبور میشوم تاکسی دربست بگیرم و خود را برای تزریق به بیمارستان برسانم.
قطع بودن اینترنت داروخانه فوق تخصصی (داروهای خاص) کمی غیرمنطقی است.
- "قابل شما را ندارد، 800 هزار تومان"، این جمله را مسئول داروخانه به یک خانم می گوید -تعارف غیرمعمولی است، نه؟- او نیز بعد از شنیدن مبلغ دارو خداحافظی می کند و می رود. هر بار که برای گرفتن دارو می روم، موارد مشابهی میبینم. بسیار دردناک است. درد بیماری و درد بی پولی.
+ نزدیک پیشخوان تحویل دارو که می شوم یک چهره جدید میبینم، خانم جوانی است که با لبخند و خوشرویی می گوید: "باید بزاریش تو یخچال" من نیز با لبخند و تعجب میگویم: "الان میبرم بزارم تو یخچال". خیلی وقت است که این جمله را نشنیده بودم، بیش از یک سال است این دارو را در یخچال نگه میدارم و تقریبا تمام مسئولان داروخانه نیز مرا می شناسند بجز این یکی که جدید است و خوشروتر از بقیه. امیدوارم همین قدر خوشرو بماند.
+ برای تایید یک دارو رفته ام داروخانه مرکزی بیمارستان. طبق معمول سیستم بازی درمی آورد و مجبور میشوم نیم ساعتی منتظر بمانم. کارمند مربوطه بابت این تاخیر کلی عذرخواهی می کند. از معدود دفعاتی است که کارمندی بخاطر تاخیر عذرخواهی میکند، آن هم در یک بیمارستان دولتی.
خوشرویی این دو کارمند کمی از خستگی و کلافگی امروز را جبران کرد.
تا سینووکس شصت و ششم، ایام به کام