زندگی به سبک ام اس

با ام اس نیز خوشبختم

زندگی به سبک ام اس

با ام اس نیز خوشبختم

سال 93 بیماری MS خود را با لبخند پذیرفتم.
از نظر جسمی هیچ مشکلی ندارم و زندگی شاد و فعالی دارم و با ام اس نیز احساس خوشبختی میکنم.
هفته ای یکبار داروی CinnoVex تزریق میکنم و با هر تزریق یک پست در وبلاگ مینویسم.

هدف من از راه اندازی این وبلاگ معرفی صحیح بیماری ام اس است، آنگونه که واقعیت دارد، نه آنگونه که به اشتباه تصور می شود.
هدف بعدی بیان تجربیات خودم درباره این بیماری است.

آخرین مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

خلاصه داستان را برای پرستار تعریف میکنم، سرش را به نشانه تاسف تکان می دهد و می گوید چرا این فیلم ها را می سازند؟!

به سایت انجمن ام اس سنتر سری میزنم، آنجا هم بحثی میبینم با عنوان "سریالی که به ام اس مبتلا شد". اکثر بیماران از نمایش چنین سریالی ابراز ناراحتی می کنند و این سوال را تکرار می کنند که چرا چنین سریالی ساخته می شود و ذهنیت جامعه را نسبت به بیماری بدتر می کند؟

نام سریال را گذاشته "نفس گرم" اما در این آخرین روزهای پاییز، سرما را مهمان خانه های بیماران ام اس کرده است. حالا اکثر بیماران ام اسی که اطرافیانشان خبر از بیماریشان ندارند نگران اطلاع اطرافیان و ذهنیت آنان هستند.

نمی دانم هدف از ساخت این سریال چیست، سریالی که گویا تنها تحقیقاتش حول محور "کورتون درمانی" است چون در این فیلم بیمار ام اسی با هر استرس و اضطرابی راهی بیمارستان می شود و کورتون درمانی برایش تجویز می شود و در عین حال در فیلم به این موضوع اشاره می شود که ام اس او خفیف است. بیماری که در اوایل فیلم یک پرستار موفق است و بیننده تا اواسط سریال نیز از بیماریش مطلع نیست، حالا با کوچکترین استرسی راهی بیمارستان می شود، فلج می شود، ناتوان می شود. در مورد بچه دار شدن نگران می شود. و نتیجه همه اینها می شود فیلمی که برای بیماران ام اسی مضحک به نظر می رسد و برای مخاطب عام این ذهنیت را تقویت می کند که ام اس به معنی ناتوانی تدریجی است.

من نیز مانند تمام انسان های عصر تکنولوژی، استرس هایی در زندگی شخصی و کاری تجربه می کنم اما به عنوان یک بیمار با ام اس خفیف هرگز به کورتون درمانی یا بستری شدن در بیمارستان نیاز پیدا نکرده ام. حتی بیمارانی که نوع پیشرفته تری از ام اس را تجربه می کنند نیز حداکثر سالی یک بار به بستری شدن و کورتون درمانی نیاز پیدا می کنند.

با پیشرفت علم پزشکی و کشف داروهای جدید اکثر بیماران ام اسی تا پایان عمر زندگی کاملا عادی دارند، نه فلج می شوند، نه ناتوان می شوند، نه قدرت باروری خود را از دست می دهند، نه از تحصیل و کار و ازدواج و پیشرفت و ... باز می مانند. حتی در برخی موارد بعد از مدتی به مصرف دارو نیز نیاز ندارند.

انتظار تحقیقات گسترده از یک کارگردان ایرانی ندارم اما ای کاش برای ساخت این سریال حداقل با یک متخصص مغز و اعصاب مشورت می شد.


هنوز به این جمله از یک بیمار ام اسی در سایت ام اس سنتر فکر میکنم:

"ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﻲ ﺳﻮﺯﻩ ﺑﺮاﻱ اﻭﻧﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﺎﺯﮔﻴﺎ ﻣﺒﺘﻼ ﺷﺪﻥ و ﺑﺎ اﻳﻦ ﺳﺮﻳﺎﻝ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺷﺪﻩ ...
ﺑﺮا ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﺷﻮﻥ ...
ﺑﻪ ﺧﺪا اﻳﻦ ﻃﻮﺭﻳﺎ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﻪ اﻡ اﺱ ﻳﻌﻨﻲ اﺻﻼ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﻪ ﻭﻗﺖ ﻧﺘﺮﺳﻴﺪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎ ..."


تا سینووکس هفتاد و یکم، ایام به کام

۱۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۰
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

این روزها در شبکه های تلویزیونی و سایت های اینترنتی درباره طب سنتی-اسلامی و درمان های مکمل و جایگزین بسیار صحبت می کنند. طبی که بیماری را از زوایای مختلف بررسی می کند و سعی در درمان منشا بیماری ها دارد.

مدعیان دروغین در این باب نیز کم نیستند و از درمان سرطان و بیمارهای مزمن تا درمان میخچه پا سخن می گویند. متاسفانه برخی از بیماران، به ویژه بیمارانی که بیماری مزمن دارند و از درمان های طولانی خسته شده اند، نیز در دام این مدعیان گرفتار می شوند. چندی پیش درباره این درمان ها با پرستار صحبت می کردیم که گفت یکی از بیماران ام اسی با اعتماد به این درمان های جایگزین، یک حمله* شدید را پشت سر گذاشته و حالا در حرکت دچار مشکل شده است. نمونه هایی از این دست کم نیستند.

در این میان هستند اطبائی که مشغول تحقیق و پژوهش هستند و کمی محتاطانه تر درباره درمان بیماری ها اظهار نظر می کنند و معمولا درمان های مکمل را پیشنهاد می دهند و ریسک درمان های جایگزین را بر بیمار تحمیل نمی کنند.

درمان مکمل، جایگزین داروی شیمیایی و درمان های رایج نمی شود بلکه در کنار این درمان ها سعی در بهبود وضعیت بیمار دارد که برخی اوقات منجر به درمان قطعی بیمار نیز می شود.

درمان های مکمل چون سعی در درمان منشا بیماری دارند گاهی فرآیندی بسیار طولانی دارند و در اغلب بیماری ها نمی توان آنها را جایگزین داروی شیمیایی کرد چون ممکن است پیش از آنکه منشا بیماری درمان شود، بیمار یک دوره عود بیماری را تجربه کند و علائم تشدید شوند.

همانگونه که پیش از این نیز گفته ام، منشا بیماری ام اس مشخص نیست و پزشکان تا کنون درمانی قطعی آن را نیافته اند. داروهایی مانند CinnoVex برای پیشگیری از پیشرفت بیماری و جلوگیری از حمله به کار گرفته می شوند و اگر بیمار به هر دلیل این داروها را قطع کند ریسک حمله و ایجاد ناتوانی را قبول می کند. بنابراین استفاده از درمان های جایگزین در بیماری ام اس که ممکن است از فردی به فرد دیگر کاملا متفاوت باشد، ریسک بسیار بالایی دارد.

گاهی ممکن است بیمار سال ها بدون هیچگونه داروی شیمیایی و حتی درمان جایگزین یا مکمل حمله ای را تجربه نکند اما به دلیل غیرقابل پیش بینی بودن زمان این حملات بیمار باید بصورت منظم داروی خود را مصرف کند.


* حمله در بیماری ام اس به معنی تشدید علائم بیماری است که گاهی اوقات منجر به برخی ناتوانی های موقتی یا دائمی می شود.


سروش آسمانی عزیز، امیدوارم پاسخ سوال شما را داده باشم. بنده در ابتدای بیماری به یک طبیب طب سنتی-اسلامی و پژوهشگر حاذق مراجعه کردم و درمان های مکملی نیز پیشنهاد دادند اما درمان جایگزین را به هیچ عنوان پیشنهاد نمی کنند.


تا سینووکس هفتادم، ایام به کام

۶ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۲
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- ایستاده ام در میان جمعیت و برای تزریق منتظر پرستار هستم که جای خالی تابلوی "درمانگاه MS" توجه ام را جلب می کند. خوشحال می شوم که برای یک بار هم که شده بدون اعتراض یک اشتباه تصحیح می شود. حالا بیماران با خیالی راحت تر وارد این اتاق می شوند و دیگر از نگاه های ترحم انگیز جمعیت منتظر در سالن  خبری نیست.

آسوده خاطر وارد اتاق می شوم اما بعد از تزریق رفتار پرستار همیشه مهربانم توی ذوقم می خورد. در حال مرتب کردن لباس هایم هستم که پرستار یک خانواده را صدا می کند و آنها نیز بی خبر وارد اتاق می شوند و با تعجب مرا نگاه می کنند که در حال بستن دکمه لباسم هستم. پسرک خانواده هنگام بازی صدمه دیده و پرستار می خواهد میزان صدمه را ارزیابی کند. نگرانی پرستار را برای پسرک درک میکنم اما مرتب کردن لباس بیش از یک دقیقه طول نمی کشد و پسرک نیز شب گذشته صدمه دیده و یک دقیقه زودتر یا دیرتر تاثیری در بهبودی یا وخامت حال او ندارد. متاسفانه کرامت انسانی بیمار در ایران همیشه آخرین موضوعیست که به آن پرداخته می شود. بارها دیده ام که پزشکان همزمان چند بیمار را ویزیت می کنند، بدون در نظر گرفتن این موضوع که اطلاعات بیمار محرمانه است و هیچ پزشک یا پرستاری اجازه افشای این اطلاعات را ندارد. این یک حق قانونی و انسانی است.


- گفته اند مقدمه تشکر از خالق، سپاسگزاری از مخلوق است. بنابراین بر خود واجب می دانم برای ابراز محبت های بی دریغ و دعاهای خالصانه شما دوستان عزیز تشکر نمایم. بی شک در این بهبودی هرچند جزئی نیز دعای شما عزیزان تاثیرگذار بوده است. برای تمامی دوستان آرزوی سلامتی دارم.


تا سینووکس شصت و نهم، ایام به کام

۱۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۶
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- وارد مطب دکتر که میشوم با لبخند احوالپرسی می کند، سرحالتر از هفته گذشته به نظر می رسد. مانند همیشه باید از اول داستان را برایش تعریف کنم، که MS دارم و با بی حسی زبان و گزگز دست چپ و سرگیجه به پزشک مراجعه کردم و ... . نمیدانم چرا حاضر است این داستان تکراری را هزار بار دیگر بشنود اما یک پرونده برای بیمار تشکیل ندهد. دفترچه بیمه برایش حکم پرونده پزشکی را دارد که به ندرت مرورش می کند. پرونده ای که با رسیدن به صفحه آخر، عمرش به پایان می رسد.

عکس های MRI را با دقت بررسی می کند و با عکس های سال گذشته مقایسه می کند.

"خداروشکر پلاک ها فعال که نشدن هیچ، میشه گفت ضایعات کمی هم بهتر شدن"

این جمله را با شادی می گوید و من شادتر می شنومش. تمام طول مسیر مطب تا منزل را انگار روی ابرها راه میروم. با توجه به استرس های یک سال اخیر بسیار نگران بودم که پلاک ها فعال شده باشند اما این خبر شاید نشان از آرامشی دارد که برایش سخت تلاش کرده ام. و بی شک لطف خداوند مهربان.


- درمانگاه از همیشه شلوغ تر است، به سختی خود را از میان جمعیت به اتاق پرستار میرسانم، در را که باز می کنم اشاره می کند منتظر باشم، کیفم را روی صندلی اتاق انتظار می گذارم و پشت به جمعیت خود را با پیدا کردن چسب تزریق مشغول میکنم. خانم جوانی با پسر بچه ای حدودا پنج ساله از اتاق خارج می شود، پیش از این هم دیده بودمشان، و من باز به این موضوع فکر میکنم که این پسرک چه درکی از بیماری مادرش دارد و چگونه این تزریق هفتگی را برایش قابل فهم کرده اند، آیا او هم مثل تمام کودکان از تزریق می ترسد و ... .

بعد از تزریق ماجرای MRI و بهبودی ضایعات را برای پرستار تعریف میکنم و او نیز با خوشحالی شکر می کند و درباره قطع دارو سوال می کند، برایش توضیح می دهم که بهبودی آنقدر جزئی است که نمی توان دارو را قطع کرد. شاید یکی از دلایل این بهبودی جزئی او باشد که همیشه سعی می کند با مهربانی تجربیات سالهای حضورش در درمانگاه MS را در اختیارم بگذارد و سوال های بی پایان مرا پاسخ دهد، به ویژه در ابتدای بیماری که نگران بودم و سوالات زیادی از پیشرفت بیماری و دارو داشتم و پاسخ های او معمولا جامع تر از سوالات من بود.


تا سینووکس شصت و هشتم، ایام به کام

۱۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۷:۴۳
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

هفته گذشته برای اولین بار MRI با تزریق ماده حاجب را تجربه کردم. مانند همیشه پیش از تجربه درمان یا آزمایش جدید، مطالبی در اینترنت خوانده بودم و این اطلاعات کمی با واقعیت تفاوت داشت، یا شاید اطلاعات قدیمی بود.

هفته گذشته نوشته بودم که برای تایید یک دارو به داروخانه بیمارستان مراجعه کردم، این دارو همان ماده حاجب بود که برای وضوح بیشتر تصاویر MRI استفاده می شود.

پیش از عکسبرداری ناشتایی چهار ساعته لازم است، به همین دلیل پس از صبحانه چیزی نخوردم.

ساعت 12 به مرکز MRI رسیدم. پس از یک تاخیر 50 دقیقه ای، به اتاق تعویض لباس هدایت شدم (پیش از MRI بایستی تمامی اشیا فلزی خود را در اتاق تعویض لباس قرار می دادم. معمولا لباس یک بار مصرفی داده می شود که البته این بار به من ندادند!). سال گذشته درباره دستیار حاضر در اتاق عکسبرداری نوشته بودم که آن لحظات پر استرس را چگونه  برای من پر از آرامش کرد:

"یه بسم الله بگو و دراز بکش"

شاید این جمله را روزانه به ده ها نفر می گوید اما برای هر کسی تفسیری دارد و معنایی. این بسم الله با تمام بسم الله های زندگیم فرق داشت. انگار خدا را نزدیک تر از همیشه حس می کردم.

دراز کشیدم و دستیار عکسبرداری گفت: "آستینتو بالا بزن، وسط عکسبرداری ما میاییم و ماده حاجب رو تزریق میکنیم، نباید هیچ حرکتی بکنی"

شاید سخت ترین قسمت MRI بی حرکت ماندن است، لحظاتی که انگار در خلا دراز کشیده ای و جز بستن چشمانت و سیر در آفاق و انفس، اجازه هیچ کاری نداری.حتی زبان در دهان نیز نمیتوانی بچرخانی، همین که اقدام به گفتن ذکر زبانی کردم، مسئول تصویربرداری مچم را گرفت و تذکر داد که هیچ حرکتی نباید بکنم.

پس از چند دقیقه عکسبرداری، درحالی که چشمانم بسته بود ماده را تزریق کردند، درد خاصی بجز درد تزریق احساس نکردم. قبلا خوانده بودم که با آنژیوکت ماده تزریق می شود که اینگونه نبود و مانند آمپول های معمولی تزریق کردند. پس از تزریق نیز مجددا چند دقیقه ای عکسبرداری کردند. هنگام خروج از اتاق، دستیار تاکید کرد که از مرکز خارج نشوم تا مرحله دوم را نیز انجام دهند. فکر نمیکردم مرحله بعدی در کار باشد، اما گفتند باید 45 دقیقه صبر کنم تا ماده در بدن پخش شود و بتوانند عکسبرداری کنند. 45 دقیقه دیگر نشستن روی صندلی های فلزی مرکز MRI آسان نبود. در این فاصله اجازه گرفتم تا در نمازخانه بیمارستان مجاور نماز بخوانم و برگردم که مسئول عکسبرداری برخلاف سال گذشته، بسیار با خوشرویی و مهربانی گفت برو و اگر خواستی چیزی بخور و برگرد. نمیدانم قدرت دعای شما دوستان عزیز بود یا تاثیر گذر زمان بر تلطیف احساسات و رفتارهای آدمی یا دلسوزی برای جوانی مبتلا به MS که ظاهرش هیچ نشانی از بیماری ندارد، اما هر چه که بود پرسنل مرکز MRI امسال نرم خوتر از گذشته بودند.


و اما هزینه های MRI با تزریق و بدون تزریق:

هزینه ماده حاجب با دفترچه بیمه تامین اجتماعی 31000 تومان و بدون دفترچه 97000 تومان.

هزینه MRI با تزریق و بدون تزریق با دفترچه تامین اجتماعی 155000 تومان (بدون دفترچه را متاسفانه اطلاع ندارم.)

برخی از انجمن های MS تمامی هزینه MRI را تقبل می کنند اما چون من این کمک ها را حق خودم نمیدانم برای دریافت هزینه از انجمن اقدام نکردم. داروی اصلی من رایگان است و شکرخدا قادر به تامین هزینه های جانبی نیز هستم (هزینه هایی از جمله؛ ویزیت پزشکان و آزمایشات چکاپ دوره ای، MRI، داروهای درمانی و تقویتی). برخی از بیماران که در حرکت دچار مشکل شده اند به فیزیوتراپی یا پرستار دائمی نیز نیاز دارند، گاهی هزینه درمان یک بیمار ام اسی، ماهیانه به یک و نیم میلیون تومان یا بیشتر می رسد. این کمک ها حق کسانی است که به هر علت قادر به پرداخت هزینه های درمان خود نیستند، این نظر شخصی بنده است اما به کسانی که می توانند هزینه های درمان خود را تامین کنند نیز پیشنهاد میکنم تا حد ممکن از دریافت این گونه کمک ها خودداری کنند، شاید این کمک ها داروی یک بیمار شود، دارویی که خوب میدانید برای بیمار تا چه حد حیاتی است.


تا سینووکس شصت و هفتم، ایام به کام

۱۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۲۰:۰۳
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- 45 دقیقه ای میشود که دیوارهای داروخانه را رصد میکنیم تا شاید مسئول داروخانه نام یک نفر را اعلام کند.  شلوغ تر می شود. روبرویم آقای مسنی نشسته که ابرو و موهایش بر اثر شیمی درمانی ریخته است. خانم کناری می پرسد: "اینجا فقط داروهای خاص می دهند، نه؟" سعی می کنم کلافگی ام را زیر لبخندم پنهان کنم، میگویم: "نه همه جور دارو دارند" و باز هم به رصد دیوارها می پردازیم.

این همان داروخانه اشاره شده در پست قبل است، برای اولین بار است که داروخانه ای به این بزرگی میبینم، بزرگتر و البته دورتر و بدمسیرتر از قبل. گویا به علت جابه جایی هنوز اینترنتش مشکل دارد.

بالاخره نامم را اعلام میکند، سریع دارو را میگیرم و خود را به خیابان اصلی میرسانم، آنقدر دیر شده است که مجبور میشوم تاکسی دربست بگیرم و خود را برای تزریق به بیمارستان برسانم.

قطع بودن اینترنت داروخانه فوق تخصصی (داروهای خاص) کمی غیرمنطقی است.


- "قابل شما را ندارد، 800 هزار تومان"، این جمله را مسئول داروخانه به یک خانم می گوید -تعارف غیرمعمولی است، نه؟- او نیز بعد از شنیدن مبلغ دارو خداحافظی می کند و می رود. هر بار که برای گرفتن دارو می روم، موارد مشابهی میبینم. بسیار دردناک است. درد بیماری و درد بی پولی.


+ نزدیک پیشخوان تحویل دارو که می شوم یک چهره جدید میبینم، خانم جوانی است که با لبخند و خوشرویی می گوید: "باید بزاریش تو یخچال" من نیز با لبخند و تعجب میگویم: "الان میبرم بزارم تو یخچال". خیلی وقت است که این جمله را نشنیده بودم، بیش از یک سال است این دارو را در یخچال نگه میدارم و تقریبا تمام مسئولان داروخانه نیز مرا می شناسند بجز این یکی که جدید است و خوشروتر از بقیه. امیدوارم همین قدر خوشرو بماند.


+ برای تایید یک دارو رفته ام داروخانه مرکزی بیمارستان. طبق معمول سیستم بازی درمی آورد و مجبور میشوم نیم ساعتی منتظر بمانم. کارمند مربوطه بابت این تاخیر کلی عذرخواهی می کند. از معدود دفعاتی است که کارمندی بخاطر تاخیر عذرخواهی میکند، آن هم در یک بیمارستان دولتی.

خوشرویی این دو کارمند کمی از خستگی و کلافگی امروز را جبران کرد.


تا سینووکس شصت و ششم، ایام به کام

۱۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۳
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

- از انتقال داروخانه مخصوص داروهای خاص برای پرستار می گویم که از یک محل بسیار مناسب به خیابانی یک طرفه، شلوغ و بدون پارکینگ منتقل شده است. پرستار می گوید از بیماران دیگر نیز شنیده ام، همه از این جابجایی شاکی هستند اما متاسفانه کسی به راحتی بیمار فکر نمی کند.


- بیمارستانی که برای تزریق سینووکس میروم وسعتی دارد به اندازه یک پارک جنگلی و ساختمان بزرگی برای درمانگاه های تخصصی دارد. یک ماهی است درمانگاه MS که اتاقی بود تقریبا 24 متری، به یک اتاق تقریبا 6 متری تبدیل شده است. اتاق قبلی در یک مکان آرام و مجزا از درمانگاه های دیگر بود. اتاق جدید جلوی در ورودی ساختمان است که در واقع اتاق انتظار تمامی بیماران درمانگاه ها محسوب می شود و این یعنی شما مجبورید جلوی چشمان حداقل 30-20 نفر وارد اتاقی شوید که روی درش نوشته "درمانگاه MS". آنهایی که می دانند MS چیست با غصه به شما زل می زنند و کسانی که نمی دانند با تعجب نگاه می کنند و مشخص است این سوال را در ذهن دارند که "چرا وارد یک اتاق بدون پزشک می شوید و پرستار به شما چه خدمتی ارائه می دهد؟!"


با توجه به افزایش رشد بیمارهای خاص در اکثر کشورها سعی بر افزایش خدمات نیز دارند اما گویا در ایران این دو رابطه عکس دارند. رشد بیماری مانند MS، در ایران دو برابر آمارهای جهانی است. امیدوارم خدمات را هم مانند آن اتاق به 1/4 کاهش ندهد.


تا سینووکس شصت و پنجم، ایام به کام

۱۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۹
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

هفته گذشته با اطمینان منتظر سردردهای پس از تزریق بودم که البته حاصل بی توجهی بنده به جسم بی زبان است. اما در کمال تعجب حالم آنچنان خوش بود که با رفیقانِ جان مهمان طبیعت بودیم.

نمیدانم نامش را معجزه طبیعت بگذارم یا معجزه ذهن آدمی. مدتها پیش در جایی خوانده بودم که موثرترین مسکن طبیعی گردو است. از آنجائیکه زیاد اهل مصرف مسکن نیستم، هفته گذشته تصمیم گرفتم ریسک سردرد را بپذیرم و بجای مسکن شیمیایی گردو بخورم. بعد از تزریق بصورت مرتب گردو خوردم و نتیجه اش حیرت آور بود. روزی که قرار بود با کلافگی و شاید در رختخواب سپری شود، در جوار رفیقان و دامن طبیعت گذشت.

با توجه به زندگی ماشینی و استرس و نگرانی های ناشی از آن، بعید است کسی سردرد را تجربه نکند، اگر روزی احساس کردید که ممکن است سردرد به سراغتان بیایید، پیشنهاد میکنم این معجزه طبیعت را امتحان کنید.

برای همه عزیزان آرزوی سلامتی دارم.


تا سینووکس شصت و چهارم، ایام به کام


- شقایق وحشی عزیز فرمودن: "آخه پزشک میگرن من گفته بود که خشکبار نباید بخورم!!!"

دوستان عزیز؛ اگر اطلاعات یا تجربه ای در این زمینه دارید لطفا بیان کنید.

۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۸:۵۴
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

یک دستگاه عظیم گذاشته اند برای نوبت دهی، آن هم در مرکزی که بیشتر مراجعه کنندگان روستایی و بی سواد هستند. هر بار که برای تزریق میروم چند نفر سرگردان هستند بین دستگاه و اتاق مدیریت درمانگاه.

مدیر مرکز هم کلافه شده است از سوالات ناتمام مراجعه کنندگان و بالاخره با آنان میرود پای دستگاه و یکی یکی گزینه ها را توضیح می دهد، جوان ترها که کمی سواد دارند و ملتفت حرفش می شوند، خودشان نوبت می گیرند و آنهایی که سواد ندارند سردرگم نگاهش می کنند و مدیر مرکز هم ناگزیر از گرفتن نوبت برای تک تک شان.

تکنولوژی مفید است اما اگر به جا استفاده نشود فقط باعث دردسر و اتلاف وقت است. پیش از ورود تکنولوژی به هر مکانی بایستی ابتدا امکان سنجی شود، اما گویا این مرحله در کشور ما پس از اجرا بررسی می شود.


تا سینووکس شصت و سوم، ایام به کام

۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۳۰
ام اسی خوشبخت

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به خوانندگان عزیزم

روزهای خزان مانند باد پاییزی میگذرد و ما را جا میگذارد و ما ناچار از تماشای گذر عمر و کوهی از کارهای انجام نشده و برنامه های نیمه تمام و گاها دست نخورده.

یکی از برنامه های همیشگی که کمتر فرصت پرداختن به آن را داشته ام، تغذیه سالم و خواب کافی است که اولویت و اهمیت بسیار بالایی دارند. شاید دلیلش تخریب تدریجی و آرام سلول های بی زبان است، اگر بدن زبان داشت و هر روز سرمان فریاد میزد و تخریبش را گوشزد میکرد، شاید توجه بیشتری می کردیم.

در بهترین حالت ویتامین ها و مکمل ها را سر وقت میخوریم که نظم این مورد هم تا زمانی است که سرمان خیلی شلوغ نشده باشد، سرمان که شلوغ شد روز و شبمان را یکی می کنیم و همین ویتامین ها و مکمل ها هم نادیده گرفته می شوند.

اما همه این ها تا زمانی دوام دارد که صدای پیچ و مهرهای شل شده وجودمان در نیامده باشد، وقتی تمام روز را خسته باشی و احساس ضعف کنی، چاره ای جز بالا بردن اولویت تغذیه سالم و خواب کافی نداری.



تا سینووکس شصت و دوم، ایام به کام

۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۳
ام اسی خوشبخت